نگاهی به مناقشه بیت العدل با روشنفکران بهائی (مناظره مکتوب بین داگلاس مارتین – عضو پیشین بیت العدل- با خوان کول)

0 692

مقدمه : از اوائل دهه ۱۹۹۰، با گسترش فضاي مجازي، اين امكان براي روشنفكران بهائي بوجود آمد تا اعتراضاتي را به ديدگاه  وعملكرد رهبري جامعه بين المللي بهائي ( بيت العدل) بعمل آورند. اين روشنفكران كه نوعاً از تحصيلات آكادميك ومطالعات گسترده در حوزه ي بهائي برخوردارند؛ عملکرد رهبري بیت العدل واقدامات مستبدانه وخدا گونه ي آنرا مورد انتقاد قراردادند.

            بیت العدل، كه خود را  مصون از خطا ولغزش مي پندارد، در مقابل اين انتقادات  تاب نياورد و مخالفت با روشنفكران وفرهيختگان بهائي را ، در دستور كار خود قرار داد وبا استفاده از سازمان صیانت واطلاعات خود (هيئت هاي مشاورين قاره اي ومعاونین و مساعدین انها ) تعداد زيادي از آنان را به بهانه هاي مختلف  ازجامعه بهائي منزوی و طرد واخراج نمود.

            تشكيلات بهائي تلاش مي كند بين افراد تحصیلکرده و روشنفكر بهائي وديگر بهائيان فاصله بيندازد. زيرا در ديدگاه بيت العدل، بهائيان موظف هستند  فقط  يك صدا و يك قرائت از آئين را بشنوند وبه آن عمل نمايند تا جامعه بهائی دچار اختلاف و تشتت نگردد.

            رهبري فعلي بهائيت اجازه ي هرگونه اظهار نظر وانتقاد و تحليل را از بهائيان گرفته است وعموم بهائيان مجبورند فقط مطالبي را بپذيرند وبيان نمايند كه بيت العدل  آنرا قبول داشته باشد، والا با مجازات هاي سنگين اداري وروحاني روبرو خواهند شد.

            انديشمندان فراواني همچون خوان كول – اريك استتسون – فردريك گليشر- ويليام گارلينكتون – دنيس مك اوئن – سن مك گلن – استيون شول – جورج  فلمينگ –  آليسون و استیون مارشال …. كه  هريك مدتي عضو جامعه ي بهائي بوده و به تبليغ آموزه هاي آن مشغول بودند ، بدليل مواضع انحصارگرایانه و حركت هاي مستبدانه  بيت العدل، راه خود را از تشکیلات بهائي جدا كرده  و مقالات وكتابهاي انتقادي مختلفي را به رشته ي تحرير درآورده،  وبا نافرماني از بيت العدل، مناقشه ي خود را به فضاي عمومي كشيدند.

            خوان کول ، از روشنفكران پیشین بهائي ، معتقد است رهبري فعلي بهائي در حيفا از مسير تعالیم بهائیت جدا شده، وبا تشكيل سازمانهاي متعدد ورفتار سخت گيرانه، بدنبال كسب قدرت ونوعي حكومت بر جهان است . او با تحليل آموزه هاي بهائي نشان میدهد كه بهائيت، علي رغم تاكيدي كه  بر باز بودن جامعه  و متناسب  بودن بهائيت با جهان امروز دارد ، جامعه ايی بسته ودگم مي باشد كه حرف جديدي براي دنياي مدرن ندارد . رهبران بهائي سعي دارند بهائيان را از واقعيت هاي موجود آئين بهائي دور نگه دارند . آنها ۱۵۰ سال از ترجمه كتاب اقدس (که به باوربهائیان، كتاب آسماني آئين بهائي است ) جلوگيري به عمل آوردند تا بهائیان اروپا وامريكا و سایر کشورهای توسعه یافته،با ديدن برخي  از آموزه هاي مهجور و قرون وسطائی بهائي، از بهائیت روگردان نشوند!

            انتقادات  دکترکول به بیت العدل حیفائی وخرده گيري او به رفتار آنان باعث شد تا ابتدا منزوي شده ونهايتاً از جامعه بهائي اخراج گردد. او پس از كنارگذاشته شدن از بهائيت سعي كرد  ضمن معرفي ایین بهائي ، نقطه نظرات خود را درباره عملكرد رهبري آن به اطلاع سايرين برساند.

          مطلب حاضرحاوي نقطه نظرات او در مورد آئين بهائي است ،که در پاسخ به برداشتهای داگلاس مارتین (عضو پیشین هیئت مشاورین قاره ای در امریکا و سپس بیت العدل جهانی) از مطالب و نوشته های دکتر خوان کول ،منتشر گردیده است.

            به نظر میرسد این جدالی بین دیدگاه دگم و قشری و نص گرای محافظه کاران حاکم بر نهادهای ریاستی و نظم اداری جامعه بین المللی بهائی از یکسو، و مدعیان پژوهشگر، اکادمیک، و روشنفکر بهائی،از سوی دیگر است که خواستار نگرش علمی و عقلی به نصوص امری، و برداشت و استنباط از آثاربهائی با استفاده از شیوه ها و یافته های آکادمیک میباشند.

 خواندن آن را به دوستان عزيزي كه مي خواهند با واقعيات  جامعه بهائي آشنا شوند توصيه مي نمايم.اصل این مقاله را در آدرس زیر ملاحظه فرمایید:

http://www-personal.umich.edu/njrcole/bahai/2002/fulltext.htm-

                                                                                      خوان کول / اوت ۲۰۰۹

بیوگرافی خوان ريكاردو کول (خوان كول) juan r.ColeJ

    خوان كول محقق ، مورخ و روشنفكر امريكائي، در ۲۳ اكتبر۱۹۵۲ در نيومكزيكو متولد شد.او تحصیلات كارشناسي خود را در رشته تاريخ و متون دیني، درسال ۱۹۷۵، در دانشگاه نورت وسترن امريكا، و دوره كارشناسي ارشد خود را در رشته مطالعات اسلامي وخاورميانه در سال ۱۹۷۸ در دانشگاه امريكائي قاهره گذراند.وی دوره دكتراي خود را در رشته مطالعات اسلامي در دانشگاه كاليفرنيا سپری کرد. در سال ۲۰۰۷ استاد تمام دانشگاه ميشيگان در رشته تاريخ گرديد ودر سال ۲۰۱۲بعنوان مديرمركز مطالعات جنوب آسياي دانشگاه ميشيگان مشغول فعاليت شد .

خوان كول در سال ۱۹۷۲ ، زماني كه دوره كارشناسي را در دانشگاه مي گذرانيد، با بهائيت آشنا شد و به آن گرويد. او مدت ۲۴ سال (۱۹۷۲ تا ۱۹۹۶)عضو فعال جامعه بهائي بود و به انجام فعاليت هاي تبليغي به نفع بهائيت، درمناطق مختلف خاورميانه وغرب افريقا و كشورهاي اسلامي، اشتغال داشت. در اين مدت مقالات وكتب فراواني به نفع بهائيت به رشته  تحرير در آورد و سخنرانی های متعددی ایراد کرد.

بدليل علاقه به مطالعه فرهنگ هاي مختلف، و برنامه های تبليغ بهائيت در كشورهاي اسلامي ، كول به فرا گيري زبانهاي عربي ، فارسي ،و تركي، و لهجه هاي بومي پرداخت.به طوري كه در حال حاضر او علاوه بر يك نويسنده معتبر، به عنوان مترجمی توانا نيز شهرت دارد .

خوان كول پيشينه مذهبي دارد و در يك خانواده مسيحي پروتستان متولد شده است. او هنگام ماموريت نظامي پدرش، همراهاو به اريتره رفت و درانجا با اسلام آشنا شد وبه مطالعات اسلامي علاقمند گرديد.او مطالعاتي نيز در مورد اديان شرقي، مانند بوديسم، دارد . وی علاوه بر مطالعات دینی وتاريخي، به عنوان تحليلگر سياسي نيزشناخته شده است ومدتي به حرفه روزنامه نگاري پرداخته و سردبير چند مجلهبين المللي در حوزه ايران و خاورميانه بوده است .

 بیوگرافی داگلاس مارتین (Douglas Martin)

جیمز داگلاس مارتین، متولد ۱۹۲۹ در ایالت انتاریوی کانادا . قبل از انکه بطور تمام وقت به فعالیت در تشکیلات اداری بهائی بپردازد، بصورت حرفه ای به کار تبلیغات و روابط عمومی مشغول بود. او از سال ۱۹۶۰ تا ۱۹۸۵ عضو محفل ملی بود واز ۱۹۶۵ تا ۸۵ منشی محفل بود. درسال ۱۹۸۵ بعنوان مسئول (روابط) عمومی در مرکزجهانی بهائی تعیین گردید و تا سال۱۹۹۳ در این سمت بود تا به بیت العدل وارد شد. او دارای لیسانس بازرگانی ( ۱۹۴۹) و فوق لیسانس تاریخ (۱۹۶۷) میباشد.

              پیشینه اختلاف و مناقشه بیت العدل با بهائیان روشنفکروآزاداندیش

                        خوان كول در سال ۱۹۹۶ در پي اختلاف نظر با رهبري تشكيلات بهائي (بيت العدل) از جامعه بهائي اخراج، وبتدريج  به يك منتقد تشكيلات بهائي تبديل شد .او در مورد كناره گيري خود از بهائيت اينطور توضيح مي دهد :

                      کناره گیری من از بهائیت در سال ۱۹۹۶ ، نه یک اقدام خود خواسته و داوطلبانه ، بلکه  با نوعی اجبار توام بود . در واقع تندروهای ساکن حیفا ( اعضای بیت العدل جهانی ) به من اختیار دادند یا اندیشه و عقاید تحمیلی افرادی همچون داگلاس مارتین را بپذیرم و یا طرد و اخراج خواهم شد!  من از این حرف آنها شوکه شدم ، زیرا تا آن موقع تصور می کردم  برادران عضو بیت العدل، صرفنظر از اختلاف نظری که با آنها داشتم ، افراد با صداقتی هستند و دوستان من میباشند ، و قلباً محبت خالصانه ای نسبت به آنها داشتم . ولی اینجا ،در امریکا ، استفن بیرکلند ( مشاور قاره ای آن زمان ، و عضو فعلی بیت العدل جهانی ) با شادمانی پوزخند میزد و خیره به من نگاه می کرد و از اینکه توانسته مرا از جامعه بهائي اخراج کند خشنود بود! شک ندارم که این طرز فکر ، نشأت گرفته از تفکر اربابانش در حیفا بود. یکی از دوستانم در حیفا ، در تابستان ۱۹۹۶ به من گفت که ” دشمنانم ” در بیت العدل ، در حال ” ردیف کردن ” برنامه کنار گذاشتن من هستند ! ( شاید هم برنامه خاصی به صرف شام و نوشابه و پذیرایی در سر داشتند !؟ )  مرا به خاطر تلاش برای ایجاد شکاف در جامعه بهائی – صرفاً بخاطر بیان دیدگاه بهائیان آزاد اندیش ، و نقد وضع موجود در اینترنت – بعنوان ناقض عهد و میثاق تلقی می کردند . آنها از برچسب ناقض عهد و میثاق بعنوان ابزاری برای گسترش و تثبیت بنیادگرایی ، بعنوان عقیده جزمی و تغییر ناپذیر و خدشه ناپذیر بهائی، استفاده می کردند .  در آن زمان ،من بی اطلاع از همه امور ، نمیتوانستم چنین چیزی را باور کنم . قلب من ، از این گونه مسائل ، بشدت جریحه دار شد .

در بيت العدل، هريك از اعضاء وظيفه ومسئوليت خاصي به عهده دارد وپرونده هاي هر مورد به آن افراد ارجاع مي شود. يكي از اعضاي بيت العدل، داگلاس مارتيناست كه پرونده«مقابله با روشنفكران  غربي از سال ۱۹۹۵ به ايشان سپرده شده است . مارتين فوق ليسانس خود را در رشتهتاريخ از يك دانشگاه كوچك كانادا گرفته، وشخصيت علمي و آكادميكي ندارد . داگلاس مارتين واعضاي مشاورين قاره ايحسب وظيفه اي كه دارند بدنبال بي اعتبارساختن روشنفكران منتقد بهائي دردنيا، وحفظ و واكسينه كردن جامعه بهائی در مقابل اعتراضات آنها میباشد.

ازجمله روشنفكراني كه مورد حمله تشكيلات بهائي قرار گرفته خوان كول است. داگلاسبا انتشار نامه اي عمومي براي بهائيان ، سعي كرد چهره اي بسيار منفي از كول به نمايش بگذارددر اين نامه عنوان شده است كه كول افكار انحرافي دارد وبه دنبال حمله به نهاد ها وموسسات بهائي است وهدفش تحميل برنامه هاي ايدئولوژيك خود به ديگران است. مارتين كول را فردي منفي، تلخ، مخالف عنود ، دشمن عهد و ميثاق بهاءالله ، كسي كه گفتمان عقلاني ندارد واظهار ايمان او به آئين بهائي ظاهري است ، معرفي مي نمايد!

كول در صدد پاسخ بر آمده وتوضيحاتي را در جواب ادعا هاي مارتين داده است .

********

          کول :    از آنجا که تحری مستقل درباره حقیقت از اصول بنیادین بهائی است ، خوب است برادران عضو بیت العدل را با معیار و تعریف بهاءالله از عدالت بسنجیم ، آنجا که می گوید بهائیان حق دارند به آنچه با چشمان خود می بینند و با گوشهای خود می شنوند، باور داشته باشند .

مارتین : بعنوان عضوی در گروههای مختلف اینترنتی ، طی پنج سال گذشته ، به ویژه در یکی دو سال قبل ، شما نمی توانید نسبت به تغییر لحن دکتر کول ، در حمله به امر بهائی ، بی تفاوت باشید .

کول : من متاسفم از اینکه آقای مارتین، که در مواردی غیر از این، فردی باهوش به نظر میرسد ، درتشخیص بین نقد علمی با حمله و توهین ، و بین نقد بنیادگرایی بهائی با حمله به امر بهائی نا توان است . من برای مدت ۲۸ سال ، به جز وقفه ای کوتاه ، همواره درصدد کمک و ارتقای جایگاه امر بهائی بوده ام ، و بسیاری از افرادی که مرا می شناسند ، اینرا تصدیق می کنند . در واقع ، من بخاطر امر ، جان خود را به خطر انداختم و سالهای با ارزش جوانی ام را به اموری همچون مطالعه زبان عربی در قاهره ، صرفاً به خاطر امر ، سپری کردم . من هیچگاه درصدد توهین به امر بهائی نبوده ام .

مارتین :  کول در جمله به نهادها و موسسات بهائی تردیدی بخود راه نمی دهد .

کول : بین حمله به یک موسسه ، و انتقاد عملکرد برخی از اعضای آن، در یک مقطع خاص ، تفاوت اساسی وجود دارد . برای مثال ، اگر من گفتم ” محفل ملی بهائیان امریکا یک موسسه فاشیست اصلاح ناپذیر است و باید به هر قیمتی منحل شود .” این عبارت حمله به یک نهاد و موسسه است . ولی اگر گفتم “جای تاسف است که برخی از اعضای محفل ملّی ، در سال ۱۹۸۸ سیاست نامناسبی را به کار بستند.” ، این دیگر حمله به یک نهاد محسوب نمی شود . این عبارتست از نقد عملکرد موسسه ، در برهه مشخص ، با اشاره به یک موضوع خاص . لذا ، من هیچگاه حمله ای به موسسات امری نداشته ام ، بلکه منتقد سیاستها و اقدامات خاص و مشخص آنها بوده ام . البته این انتظار که هیچکس نباید در هیچ زمانی ، به نقد سیاستها و یا عملکرد هیچیک از موسسات بهائی بپردازد ، خود نوعی فاشیسم است . موسولینی هرگز اجازه انتقاد از خود را نمی داد و آنرا تضعیف مرگبار حاکمیت سیاسی تلقی می کرد ! من اطمینان دارم که برادران عضو بیت العدل شبیه موسولینی فکر نمی کنند .

مارتین :        و در ارائه نادرست تعالیم بنیادین و اصلی آن نیز ؛

کول :            به عقیده من تعالیم اصلیِ امر بهائی باور به مدارا ، وحدت ادیان ، وحدت جامعه بشری ، تساوی رجال و نساء ، وحدت علم و دین ، حاکمیت جمعی و پارلمانی،دوری از استبداد و اقتدارگرایی، عدم مداخله رهبران دینی در امور سیاسی ، نیاز به سازمان ملل قویتر و سیستم امنیت جمعی قوی تر برای پیشگیری از جنگ ، و نیاز به پیشرفت مادی ، همراه با پیشرفت معنوی است . آیا این برداشت و ارائه نادرستی است ؟ تصور می کنم همه این تعالیم در نصوص بهائی یافت میشود .

مارتینو سوء استفاده از باور و اعتماد بهائیان ، که تصور می کردند ، در یک تحقیق عالمانه برای تحری حقیقت ، با  او همراه میباشند .

کول :    مطالب ارسالی من برای گروههای اینترنتی ، همچون H-Bahai ، که هدفشان مطالعه و نگاه علمی به دین است ، دارای ماهیت و سبک آکادمیک و علمی است . من استاد رشته تاریخ ، در یک دانشگاه بزرگ و معتبر هستم ، که همه به آن اذعان دارند . ولی تحرّی حقیقت ، بدون عشق به حقیقت ، بطور کامل بدست نمی آید . نگرانی من آنست که آنچه از آن گله و شکایت می کنید آن باشد که مباحث علمی و آکادمیک ، بطور جدی ، به نقد بنیادگرایی بپردازد ، و بنیادگرایی چیزی نیست جز آنچه داگلاس مارتین آنرا راه و روش درست دینداری می پندارد .

مارتین :     آنچه از مکاتبات اینترنتی که اینجا ملاحظه می کنید ، همچون سیلاب مطالب انحرافی به سوی شما بهائیان     عزیز سرازیر شده ، آنچه مربوط به دکتر کول است ، به سختی میتوان آنها را گفتمان عقلانی تلقی کرد .

کول :            برادران ما در بیت العدل ، دراین بخش ، منصف نیستند . من به کسی تا   بحال برچسب نزده ام . تنها از آن دسته مقامات بهائی انتقاد کرده ام که رفتاری کالت گونه ( فرقه گرایانه ) و بنیادگرایانه داشته و خسارت روحی شدیدی به بهائیان معتدل و لیبرال وارد کرده اند  . حقیقت این است که برخی از این اقدامات با عث خشم من شده است . من چشم انتظار روزی هستم که دیگر شاهد فریب و اغفال بهائیان مخلص از سوی مسولان بهائی تندرو و بنیادگرا نباشم . ولی در هر حال ، انتقاد من علمی و مستدل است و دلیل این امر آن است که بسیاری از نوشته های من در نشریات و ژورنالهای آکادمیک انتشار میابد ، نشریاتی که مطالب غیرعلمی ، غیر مستدل ، و غیر منطقی را منتشر نمی کنند . ضمن آنکه بنده هیچ آشنایی و شناختی با داوران و دبیران این نشریات نداشته ام و ارتباط من با آنها به لحاظ موضوع و حوزه مطالعات دینی است ، و آنها کاملاً بیطرفانه کار خود را انجام میدهند . من متاسفم که آقای مارتین از عبارات نامناسبی استفاده و مقاصد شریرانه و شیطانی را دنبال میکنند . وقتی در سال ۱۹۹۶ ، من به غلط ، از سوی مشاور قاره ای ، استفن بیرکلند ( عضو فعلی بیت العدل – مترجم ) مورد اتهام قرار گرفته و با اندوه و تاسف ، از عضویت در تشکیلات بهائی استعفا دادم. بلافاصله ، از دوستان بهائی مختلف ، در گوشه و کنار امریکا می شنیدم که وقتی بهائیان عادی پرسش میکردند که چه اتفاقی افتاد ه است ، اعضای هیئت های معاونین به آنها می گفتند ” مدتهای طولانی بود که آنها با مشکل عدم تعادل روحی خوان کول مواجه بودند ! ”  این تلاش فرقه گرایانه برای بی اعتبار نشان دادن انتقادات و نارضایتی ها ، با این عبارت که آنها آدمهای معقول و متعادلی نیستند ، یک روش و تکنیک کاملاً عادی در ” نظم اداری بهائی ” است . ( این روش یادآور اتهامات روانپزشکان شوروی علیه منتقدان بهشت کارگران است که افراد روان پریشی هستند . آقای دکتر دنیس مک اوئن هم این مطلب را در مصاحبه با بی بی سی خاطر نشان ساخته است . )

                        ولی  این شگرد آنها در رابطه با من کاملاً افشاء و بی اثر شد و حنای آنها دیگر رنگی ندارد ؛ زیرا همگان میدانند که نه دانشگاه میشیگان و نه انتشارت دانشگاه کمبریج اقدام به استخدام افراد فاقد تعادل روانی برای کارهای علمی خود نمی کنند ؛ این مطلبی است که سرسخت ترین افراد بنیاد گرا هم آنرا باور نخواهند کرد . پس از آن مطالب دروغ و ناصحیح دیگری نیز جعل و منتشر شد ، مثل اینکه ادعا شد بنده از بیت العدل خواسته ام تا نوشته های بهاءالله را منتشر سازد تا بنده و دوستانم آنها را بطور صحیح و درست ترجمه کنیم ( این ادّعا هم بی اساس و چرند است ، زیرا نوشته های بهاءالله بطور آزاد وجود دارد و احتیاجی به ازاد سازی و انتشار آنها نیست ، و این بیت العدل بود که معمولا از ” من ” برای کمک به کار ترجمه آنها کمک می خواست و من اجابت کردم – نه آنها من چیزی از آنها درخواست کرده باشم . ) ولی مارتین همچنان علاقمند است که این بحث تعادل روانی مرا ادامه دهد ، هر چند زمینه ای برای احتمال صحت آن وجود نداشته باشد ، و لذا در نوشته مارتین دوباره با این عبارت مواجه می شویم : ” آنچه مربوط به دکتر کول است ، به سختی میتوان آنها را گفتمان عقلانی تلقّی کرد ” . ظاهراً اعتراض به بهائیان بنیادگرا بخاطر سوء استفاده از جایگاهشان و تهدید بهائیان میانه رو و آزادیخواه ، با باحر به طرد و تکفیر و اخراج ، صرفاً بخاطر بیان دیدگاه و اندیشه ایشان نشانه غیر عقلانی بودن گفتمان من بوده است !

مارتین :        اگر کتابی همچون مدرنیته و هزاره گرایی توسط یک پژوهشگر غیربهائی و غیر علاقمند نوشته شده بود ، کج فهمی او از ماهیت ماموریت بهاءالله و سایر کمبودهای کتاب قابل فهم بود . حقیقتاً ، در این مقوله ، چنین تلاشی برای قابل فهم نشان دادن آیین بهائی در نزد افراد آکادمیک غربی ، از سوی دانشمندان مطلع و سرشناس بهائی ناکافی بنظر میرسد .

کول :            آقای مارتین تصور می کند اگر این کتاب توسط فرد دیگری نوشته میشد، حتماً کتاب خوبی میشد! ولی چنین موضعی منطقی نیست.عبدالبها می گوید گل سرخ زیبا است ، در هر زمینی می خواهد پرورش یافته باشد. اگر این کتاب خوبی است، دیگر مهم نیست چه کسی آنرا نوشته باشد . اینکه بگوییم کتاب دچار ” کج فهمی از ماهیت ماموریت بهاءالله شده و دارای سایر کمبودها است ”  استفاده از استعارات بنیادگرایانه است. در واقع ، آنچه مورد اعتراض قرارگرفته ، اینست که کتاب از سوی افراد بهائی مطلع و دانشگاهی مورد ستایش و تمجید واقع شده است . کسانی که مطالب کتاب را ناکافی میدانند ، صرفاً بیناد گرایان هستند .

                        هیچیک از اعضای بیت العدل تاریخ شناس حرفه ای نیست و صلاحیت آنها هم در حوزه تشریع است و نه تفسیر و تبیین ؛ لذا آنها هیچ صلاحیت و جایگاهی برای نقد و بررسی آثاردر زمینه تاریخ ندارند. لذا وقتی چنین می کنند ، به نظر میرسد که آنها از تفکرات و روش بنیادگرایی پیروی می کنند، و این دقیقا ً بر خلاف تعالیم حقیقی شخصیتها و چهره های اصلی آیین بهائی است .

مارتین :       همانطور که تو – همچون بقیه اعضای برخی از گروههای اینترنتی – بخوبی آگاه هستی، نویسنده این کتاب یک پژوهشگر بی علاقه نیست !

کول :            خیر ! نویسنده یک پژوهشگر بی علاقه نیست . نویسنده کتاب در سال ۱۹۷۲ بهائی شده و در اوایل دهه ۱۹۹۰ ، به هنگام تالیف این کتاب هم بهائی بود ، لذا نگاه بسیار مثبت و جانبدارانه ای به مباحث تاریخی قرن نوزدهم بهائیت داشته است . اگر این کتاب توسط یک مارکسیست یا فردی مسلمان نوشته شده بود ، ممکن بود با لحن بسیار منتقدانه نسبت به بهاءالله و آیینی که او تاسیس کرد نگاشته میشد . ولی این کتابی با لحن مثبت است و تاریخی نوشته شده از سوی یکی از طرفداران است . من تلاشم را کردم تا کتاب واقع گرایانه باشد و عقیده دارم همه مطالب موجود در آن مستدل و معتبر است ، ولی انکار نمی کنم که اگر فردی غیر بهائی بودم مطالب کتاب تغییری نمی کرد !

مارتین :        کول فردی تلخ و منفی است .

کول :            متاسفم که آقای مارتین چنین تصویری از من برای خودش ترسیم کرده ، که البته کاملاً نادرست است . من اگر تلخ و منفی بودم وقت خود را از سال ۱۹۹۶ به این طرف ، صرف دفاع از بهائیان ایرانی ، در برابر آزار و سختگیری آنها ، نمی کردم . اگر فردی تلخ و منفی بودم این همه وقت خود را صرف انتشار آثار باب ، بهاءالله و عبدالبها در سایت و شبکه مجازی نمیکردم .اگر فردی منفی و تلخ بودم ، پس از این همه اتهامات از وی مقامات حیفا علیه خودم ، نباید عقیده به بهاءالله را حفظ می کردم . بلکه من فردی شاد و سرزنده هستم که با پسران نوجوانم به گشت و گذار و تفریح می رویم ؛ بیش از دو دهه است که زندگی گرم و خوبی با همسرم دارم ، برنامه های تلویزیونی و نشریات دینی را می بینم ، برنامه های طنز تلویزیونی را تماشا می کنم ، از کار تدریس و همکاری با دوستان دانشگاهی ام لذت می برم ، استاد طنزگویی هستم ، و البته وقت و انرژی زیادی را به حوزه مطالعات بهائی اختصاص می دهم . من این موضع اخراج یک جانبه را شایسته خود نمیدانم و آقای مارتین و همکارانش با من آشنایی و شناخت شخصی ندارند که بتوانند چنین تصمیم را بگیرند . در واقع ، لحن و محتوای نامه او نشان میدهد که آدم تلخ چه کسی است . بلکه من عاجزانه از خداوند میخواهم که هرچه زودتر ، یک حس خنده و طنز به او مرحمت کند !

مارتین :        کول ، در زمانی که داشت کتابش را آماده می کرد . . .

کول :            این یک اشتباه تاریخی و مهم است . پیش نویس کتاب مدرنیته و هزاره گرایی در سال ۱۹۹۵ نوشته و تکمیل شد . در واقع ، کتاب را برای ناشر فرستاده بودم و او تقاضا کرده بود مطالب بیشتری از بخشهای الهیاتی حذف ، و مطالب و تعالیم مربوط به بخش اجتماعی حفظ شود ، که این نشانه تاکید او بر نوع مطالب است ( گرچه بعداً کار به ناشر دیگری سپرده شد ) وقتی من آن کتاب را می نوشتم ، یک بهائی باورمند بودم و این قبیل از جار و جنجال و حمله به سایت تالیسمان ، در سال ۱۹۹۶ بود. تاریخ هایی که آقای مارتین ذکر کرده اشتباه است و به همین ترتیب ، نتیجه گیری هایش نیز درست نیست .

مارتین :        کول ۲۰ سال وفادرای ” ظاهری ” خود به بهاءالله را به بدترین شکل نادیده گرفت و زیر پا گذاشت !

کول :            در ماه مه ۱۹۹۶ ، تقریباً ۲۴ سال از بهائی شدن من می گذشت . در طی این مدت ، من بیش از یکبار جان خود را بخاطر بهاءالله به خطر انداختم . اگر وفاداری من ظاهری بود ، هیچگاه قبول نمی کردم که در یک منطقه جنگی به کار تبلیغ و مهاجرت بپردازم و یا ریسک رفتن به مناطق گرمسیری و بیماریهای مناطق حارّه را به جان به خرم . تلاش ظریف و ماهرانه برای ایجاد تردید نسبت به عقیده و باور من ، بعنوان یک جوان بهائی ، تنها یکی از اقدامات تاسف بار صورت گرفته در این نامه است . اگر چه که اعتباری برای نویسنده و موسسه منتشر کننده آن به بار نیاورده است . البته فکر می کنم یک اشتباه املایی هم در نامه وجود دارد و بجای کلمه  Denounce ( تقبیح و متهم کردن ) ، ظاهرا منظورشان کلمه   Renounce ( انکار ) بوده است . کناره گیری من از بهائیت در سال ۱۹۹۶ ، نه یک اقدام خود خواسته و داوطلبانه ، بلکه با نوعی اجبار توام بود . در واقع تندروهای ساکن حیفا ( اعضای بیت العدل جهانی ) به من اختیار دادند که یا اندیشه و عقاید تحمیلی افرادی همچون آقای مارتین را بپذیرم و یا طرد و اخراج خواهم شد . من از این حرف آنها شوکه شدم ، زیرا تا آن موقع تصور می کردم که برادران عضو بیت العدل ، صرفنظر از اختلاف نظری که با آنها داشتم ، افراد بهائی با صداقتی هستند ، دوستان من میباشند ، و قلباً محبت خالصانه ای نسبت به آنها داشتم . ولی اینجا در امریکای بیرکلند ( مشاور قاره ای آن زمان ، و عضو فعلی بیت العدل جهانی ) با شادمانی پوزخند میزد و خیره به من نگاه می کرد و از اینکه توانسته  مرا از جامعه امر اخراج کند خشنود بود ، و شکی نیست که این طرز فکر ، نشأت گرفته از تفکر اربابانش در حیفا است . یکی از دوستانم در حیفا ، در تابستان ۱۹۹۶ به من گفت که ” دشمنانم ” در بیت العدل ، در حال ” ردیف کردن ” برنامه کنار گذاشتن من هستند ! ( شاید هم برنامه خاصی به صرف شام و نوشابه و پذیرایی در سر داشتند !؟ )  مرا به خاطر تلاش برای ایجاد شکاف در جامعه بهائی – صرفاً بخاطر بیان دیدگاه بهائیان آزاد اندیش ، و نقد وضع موجود در اینترنت – بعنوان ناقض عهد و میثاق تلقی می کردند . آنها از بر چسب ناقض عهد و میثاق بعنوان ابزاری برای گسترش و تثبیت بنیادگرایی ، بعنوان عقیده جزمی و تغییر ناپذیر و خدشه ناپذیر بهائی استفاده می کردند . و من ، در آن زمان ، بی اطلاع از همه امور ، نمیتوانستم چنین چیزی را باور کنم . قلب من ، از این گونه مسائل ، بشدت جریحه دار شد .

مارتین : شکست کول در تحمیل برنامه ایدئولوژیک شخصی اش بربرداشت جامعه بهائی از پیام بهاءالله!

کول :            این خصلت شخصیتهای انحصار طلب و خود خواه است که قربانیان خود را تهدید شومی برای خود می پندارند . نفرت افراد تندرو و متعصب از کسانی که عقاید و برداشتی متفاوت از آنها دارند ، نه بخاطر ضعف آنها ، بلکه به سبب صفات شیطانی است که به آن افراد نسبت میدهند و سپس درصدد حذف و نابودی آنها بر میآیند . بنده هیچگونه ” برنامه ایدئولوژیک شخصی ” نداشته ام . من یکسری عقاید شخصی درباره بهائیت داشتم که آنرا از سالها مطالعه نصوص و تاریخ بهائی ، به زبان اصلی و بطور جامع ، و با درک درست به دست آورده ام . عقاید شخصی من صادقانه بوده و هست . از این نظر ، عقاید من ، با سایر بهائیان و از جمله داگلاس مارتین ، تفاوتی ندارد . همچنین من قصد و یا ابزاری برای ” تحمیل ” عقاید شخصی خو د بر جامعه بهائی ندارم . تمام آنچه که من توانستم انجام دهم ” بیان عقیده و اندیشه خود ” در قالب کلمات و عبارات شوقی افندی بود . من تنها یک استاد دانشگاه هستم و هیچگاه پست و منصب رسمی در تشکیلات بهائی نداشته ام . من بر خلاف آقای رابرت هندرسن ( منشی وقت محفل ملی امریکا ) کسانی که نظری مخالف همچون من را ارائه می کنند ، طرد اداری نکرده ام ، من هیچگاه نمی توانسته ام ، همچون داگلاس مارتین ، کمپینی جهانی برای بدنام کردن یا حتی طرد و تکفیر جهانی فردی که با نظراتش مخالف بوده ام ، براه بیاندازم . این اتهام که من بدنبال تحمیل عقیده خود بر دیگران بوده ام ، پوچ و بی معنی است ؛ و این تصور ، که من حتّی اگر میخواستم ، میتوانستم چنین اقدامی بکنم نیز چرند است ! آقای داگلاس مارتین ، البته از جمله کسانی است که ” برنامه ایدئولوژیک شخصی ” دارند . به باور من ، برنامة او ، تحمیل نوعی بنیاد گرایی وحشیانه کانادایی بر تعالیم بهائی ، تحریف آنها به شکل نوعی انحصار طلبی و ریاست استبدادی ، و ظاهرگرایی و قشرگرایی درادبیات و نصوص امری میباشد . البته من قبلاً یکبار گفته ام که در چهارچوب دین برای هر دوی ما جا و فضا هست . ولی او تصمیم گرفته که من یا سکوت کنم و یا از جامعه بهائی اخراج و بی اعتبار شوم . برخلاف من ، آقای مارتین و همفکرانش و متحدانش ، قدرت مورد نیاز برای تحمیل برنامه های عقیدتی را بر بهائیان دارند !

داگلاس مارتین : کتاب”  مدرنیته و هزاره گرایی ” بیانگر مرحله کنونی از این تلاش و نقشه دراز مدت ،در پوسته و ظاهر به اصطلاح عالمانه و معقول میباشد .

خوان کول :    من دهانم باز است . و با حیرت و سردرگمی گوشه های ذهنم را خراش می دهم ! واقعاً نمیدانم منظور او از عبارت ” نقشه دراز مدت ” اشاره به چیست ؟ من بین سالهای ۱۹۸۴- ۱۹۷۹ در بین بهائیان کالیفرنیای جنوبی و از ۱۹۹۶ – ۱۹۸۴ در میان بهائیان میشیگان زندگی کرده ام . میتوانید از هر یک از آنها بپرسید که آیا حرف و مطلبی درباره ” نقشه دراز مدتی ” از من شنیده اند ؟ بیت العدل ، در دهه ۱۹۸۰ ، هنگامی که در هندوستان بودم ، از من خواست تا متونی را برای آنها ترجمه کنم ، و از من بخاطر ترجمه ها ، طی نامه هایی قدردانی کرد . و در حدود سال ۱۹۹۴ از من خواست تا در بازبینی ترجمه مفاوضات کمک کنم . اگر آنها مرا عنصر خطرناک و توطئه گری میدانستند ، چرا باید چنین رفتاری با من میداشتند ؟ یا نه ، این طرح برچسب زدن و لکه دار کردن دیگران با توجه به اینکه طرح مسخره داگلاس مارتین ، مبنی بر تلاش برای ساکت کردن صدای افراد آکادمیک و اساتید بهائی با تهدید به طرد و تکفیر آنها شکست خورده ، عطف به ما سبق شده است ؟

                        این زبان و گفتار بیمارگونه و روان پریش مبنی بر توطئه پنداری عملکرد دیگران اگر در تفکر دیگر سران بهائی هم باشد ، بسیار مرا نسبت به آینده آیین بهائی مضطرب و نگران میسازد . تنها ” طرح دراز مدتی ” که من در ذهن داشتم تعمیق مطالعه نصوص امری به زبان اصلی و درک مفاهیم آن در چهارچوب خود بود و نه تکه ها و عبارات بریده بریده و خارج از چهار چوب تاریخی آن . این ” طرح ” از پیشنهاد و توصیه شوقی افندی به جوانان بهائی در ” ظهور عدل الهی ” به ذهن من خطور کرده . . .

کتاب مدرنیته و هزاره گرایی ثمره ۲۵ سال تلاش و مطالعه گسترده در حوزه های دین ، تاریخ ، زبانهای عربی و فارسی – آنگونه که شوقی افندی به آن سفارش کرده – است ، و فکر نمی کنم کسی از دوستان غربی ، از جمله آقای مارتین ، به آنها توجه کرده باشد . این کتاب فهم و برداشت مستدل من از خطوط اصلی اندیشه و آثار بهاءالله ، و چهارچوب قرن نوزدهمی آنها است . در این کتاب هیچگونه ” طرح و برنامه ای ” وجود ندارد . جای تعجب است که چنین افکاری به ذهن آقای مارتین خطور کرده ، زیرا میدانیم که وجود تئوری توطئه در ذهن رهبران دینی قدرتمند به چه عواقب مصیبت باری ، در گذشته ، منجر شده است .

مارتین : این عقلانیت چیست ؟ اگر چه او دست به تحریف نوشته های بهائی زده و آنها را از مفهوم اصلی خود خارج کرده است !

     کول :       این اتهام که من به ” تحریف و یا نادیده گرفتن ” بخشی از متون بهائی،  که ممکن بود با جمع بندی و نتیجه گیری من مغایر باشند، دست زده ام، اتهام سنگینی است که به یک تاریخدان حرفه ای و آکادمیک زده میشود . من برای نوشتن کتابم ، هزاران برگ از نوشته های را مطالعه ، و ” همه ” شواهد مربوط به هر یک از ویژگیها و صفات مربوط به او را گرد آوری نمودم . فکر نمی کنم آقای مارتین منکر این مطلب باشد . اتهام وارده بر من ، در این بخش، این نیست که ما مطلبی از مطالب و شواهد مرتبط را ، از قرن نوزدهم کنار گذاشته ایم . بلکه ایراد آن است که چرا اجازه نداده ام که مطالب و تغییرات قرن بیستمی ( شاید حتی سخنرانی های خود آقای داگلاس مارتین ؟! ) بر تفسیر و استنتاج من از متون و رویداهای قرن ۱۹ بهائی اثر بگذارد! تفاوت مهم و اساسی بین یک مورخ تحصیلکرده و حرفه ای در حوزه دین ، و یک فرد باورمند به خط رسمی بهائیت فعلی آن است که مورخ در صدد یافتن بهاءالله تاریخی است . مورخ قصد تکذیب بهاءالله معرفی شده از سوی مبلغان آیین را ندارد ؛ ولی نکته این است ، که این موضوع، اولویت او نیست ، و این موضوع را به عالمان رسمی دین واگذار میکند . برای مثال ، وقتی بیوگرافی نویسی بخواهد در مورد عیسی مسیح کتابی تالیف کند ، واضح است که بعضی اسقفها تقاضا کنند برخی از مطالب و اظهارات پدران روحانی و دست اندرکاران کلیسا و پاپها هم به کتاب افزوده شود. ولی هیچ تاریخ نگار مطلع و حرفه ای با چنین روندی موافقت نخواهد کرد .

                  از منظر آکادمیک ، تنها عبارات و گفتارهای خود بهاءالله و کسانی که دقیقاً معاصر وی بودند میتواند به شناخت ما از آراء و عقاید بهاءالله کمک کند . متفکران بهائی قرن بیستمی در زمان و چهارچوب دیگری زیست کردند و بهره گیری آنها از بهاءالله ، گرچه میتواند به درک ما از آنها کمک کند ؛ ولی این امر بسیار متفاوت از شناخت بهاءالله بر اثر کلام و گفتار خود او است . برای آیین پایبند به تحری حقیقت مستقل و واقعی بسیار جای تاسف است که درخواست تحریف در تاریخ ، بنابر ملاحظات ایدئولوژیک و اهداف و مقاصد تشکیلاتی داشته باشد .

    مارتین :   آقای کول  با اتکاء به نظرات خاص خویش ، نظریه ای به شرح زیر ارائه میکند : نوشته ها و آثار بهاءالله صرفاً یکی از چند تلاش و واکنش متفکران منطقه خاورمیانه ، در آن دوره ، به چالشهای ناشی از مدرنیته اروپایی است که به شکل عقل گرایی ، انقلاب ، ملّی گرایی ، تحول اقتصادی ، فمینیسم و سایراَشکال توسعه ارائه شده بود . واکنش بهاءالله ، گرچه شرقی به نظر میرسید ، ولی تفاوتهایی با دیگر واکنش ها و عکس العمل ها داشت و بطرز غیر عادی ” مترقی ، لیبرال ، ایده الیستی ، و حتی رادیکال ” بود. زیرا عقاید او هم در عصری مدرن پرورش یافت ، و طراح آن توانست به تدریج آراء و عقاید خود را ، با آنچه که در برابر خود می دید و به آن چسبیده بود ، تعدیل و تنظیم کند ؛ و از طریق تعامل های متعدد با سایرمتفکران و جنبش ها ، از اوضاع و شرایط بهره برداری نماید و سود ببرد . بهاءالله ظاهراً در سال ۱۸۶۲ ، برای حل مساله انحصار گرایی دینی در جهان اسلام ، و در واکنش به برخی تجربیات عرفانی شخصی خود تصمیم گرفت ادعای پیامبری نماید . . .

خوان کول :    پارگراف بالا بروشنی نشان میدهد که آقای مارتین ، حتی قادر به قرائت یک متن ساده نیست! اولاً من مطلب مفصلی در این مورد نوشتم که که مدرنیته قرن ۱۸ و ۱۹ میلادی را نباید بر چسب ” اروپایی ” زد . زیرا ، خود اروپایی ها هم با بعضی مفاهیم آن بیگانه بودند و تطبیق با آنرا مشکل میدیدند . من هیچگاه بهائیت ( یا سایر مکاتب را ) ” شرقی ” خطاب نکردم ، بلکه این عبارت نشان میدهد که آقای مارتین همچنان شیفته و گرفتار ” تفکر شرقی ” است . آنچه که من گفته ام اینست که مردم در اطراف مدیترانه بزرگ ، هم اروپایی ها و هم  خاورمیانه ای ها ، با مدرنیته مواجه شدند و و اکنش های مختلفی از خود نشان دادند – یا آنرا پذیرفتند ( لیبرالیسم ) ، با آن انعطاف نشان دادند ؛ و یا با آن به مخالفت برخاستند ( بنیاد گرایی ) . نکته جالب توجه درباره بهائیت برای من این بود که برخی از عناصر و عواملی را که معمولاً از هم جدا و مجزا بودند را با هم ترکیب کرد – از جمله پذیرفتن بعضی عناصر و عوامل اصلی مدرنیته ، و انتقاد و کناره گذاشتن بقیه اصول و ضوابط آن ، و همه این کار در چار چوب هزاره گرایی صورت پذیرفت . داگلاس مارتین تا آنجا پیش میرود که برداشت غلط و اشتباه خود را از زبان بیطرفانة ادبیات علمی ، سیله ای برای فعال سازی بر چسب زدن و طرد و تکفیر قرار دهد . ولی ، حتی بزرگترین عالم بهائی ، که مورد ستایش و تمجید بهاءالله و عبدالبها نیز قرار گرفته بود ، درباره تاریخ نگاری چنین نوشته است :

                        اگر چه صاحب این قلم یک بهائی معتقد است ، ولی خدا را شاهد میگیرم – و او شاهد شایسته ای است – که من در نوشتن این کتاب تاریخ ، بی جهت تحت تاثیر علاقه و یا عقیده خود نبوده ام . شیفتگی من نسبت به بهاءالله موجب نشده تا از جاده انصاف خارج شوم . زیرا جایگاه تاریخ نگار بالاتر از علاقه و دلبستگی او است ، و مقدس تر از آن است که با تعصب و جانبداری آلوده شود . مورخ ، هنگامی که قلم به دست میگیرد تا درباره رویدادهای تاریخی مطلب بنویسد ، باید عشق یا نفرت خود را نسبت به گروه های مختلف به کناری بگذارد ، و با نهایت عدالت و بی طرفی به نوشتن دانسته های خود بپردازد . زیرا صداقت گوهر گرانبهایی است و عدالت و انصاف ، زیور انسان است . (میرزا ابوالفضل گلپایگانی ، نامه ها و مقالات ، ص۸۱ )   

                        آقای مارتین علاقمند است که من بخاطر وفاداری به بهاءالله ، از مسیر بی طرفی عدول کنم ، و از جایگاه مورخ خارج شوم و به غرور و تعصب متمایل گردم . مرا تحت فشار و پیگرد قرار داده اند تا حب و بغض نسبت به گروههای مختلف را کنار نگذارم . در هر حال ، صحبت درباره اینکه بهاءالله تصمیم گرفت ادعای خود را مطرح کنید ، به هیچ روی ناقض این احتمال که الهام درونی او را به این تصمیم رهنمون شده است نمی باشد . تاریخ نگار دانشگاهی وابستگی اعتقادی و ایدئولوژیک را به کناری می گذارد تا هر آنچه را که می نویسد برای همگان، صرفنظر از سابقه و پیشینه دینی آنها ، قابل بهره گیری باشد . همچنین در انتقاد آقای مارتین نسبت به عقیده و برداشت من ، عقیده بنیادگرایانه تلویحی و ضمنی او را مشاهده می کنیم که معتقد است آثار و نوشته های بهاءالله خارج از چارچوب و ضابطه مفهومی ، خود پدید آمده ، و بصورت آماده و یکجا از آسمان فرو افتاده است . از میان علمای مسلمان قرن بیستم ، آقای فضل الرحمن پاکستانی بود . او واقعا فردی اعجوبه و استاد نه تنها زبانهای عربی ، فارسی ، و اردو ، بلکه زبان لاتین بود ، چرا که درباره ابن سینا مطالعاتی انجام داده بود . در کشور تازه تاسیس پاکستان ، پرفسور رحمان ماموریت یافت تا یک موسسه اسلامی ایجاد نماید . او با استفاده از شیوه ها و روشهای آکادمیک ، کتاب بسیار خوبی ، در دهه ۱۹۶۰ ، درباره اسلام نوشت . در آن کتاب او می گوید که محدثان مسلمان عقیده دارند که خداوند ، قرآن را ، از طریق جبرئیل ، بر قلب پیامبر نازل کرد . پروفسور رحمان عقیده دارد که این نوعی تمثیل است ، و در واقع ، قرآن شاهدی بر پاسخگویی به چار چوب و مقوله تاریخی در مکه و مدینه است . برخی روحانیون بنیادگرای مسلمان پاکستانی از دیدن این اظهارات به خشم آمدند . لذا پروفسور رحمان را از منبر رفتن و سخنرانی در مساجد خود منع کردند . توده های مردم را به خیابانها کشاندند و  برعلیه او تظاهرات کردند .  پروفسور رحمان ناچار شد جلای وطن کند و به امریکا برود و بقیه عمر خود را در آنجا در تیعید ، زندگی نماید . او در دانشگاه شیکاگو به تدریس پرداخت .

                        هیچ فرق و تفاوت اساسی بین دیدگاه و ساختار فکری آقای مارتین و آن روحانیون تند روی پاکستانی وجود ندارد ؛ تندروها و بنیادگرایان حاکم بر تشکیلات بهائی ، همچون تندروهای دینی پاکستان ، کاری کردند که من از جامعه دینی خود کنار گذاشته شوم . حقیقتاً جای اندوه و تاسف بسیار است که آیین بهاءالله و عبدالبها به چنین سطحی تنزل کرده ، که یک استاد دانشگاه را ، بخاطر نوشتن کتابی علمی ، مورد آزار و اذیت قرار میدهند .

مارتین : عهد و میثاق ، که ویژگی پیام بهاءالله است ، هدف و آماج اصلی تلاش دکتر کول است .

کول :            این اتهام  هم کاملاً بی ربط است . موضوع اصلی کتاب عبارتست از مواجهه و نقد مدرنیته در سالهای ۱۸۶۳ تا ۱۸۹۲ . اگر من کتابی درباره سیر تحوّل ساختارهای قدرت و حاکمیت بهائی بنویسم ، آن وقت، در آنجا ، بطور مفصل به عهد و میثاق خواهم پرداخت . ولی فکر نمی کنم در این کتاب ، درباره این موضوع ، در رد یا قبول آن ، مطلبی گفته باشم !

مارتین : هرچند کول ناگزیر شده تا به انتصاب عبدالبها و ولی امرالله ، بعنوان مفسران پیام بهاءالله اذعان کند .

کول :            بعبارت دیگر ، من عهدو میثاق را ” هدف و آماج ” قرار نداده ام ، بلکه آنرا مطرح و اذعان کرده ام . اگر من نخواهم آنرا مطرح و بیان کنم ، چه ” قدرت و زوری ” میتواند مرا مجبور به این کار بکند ؟ آیا مثلا من از داگلاس مارتین ترسیده ام ؟! اظهار  اذعان من نتیجه ارزیابی و قضاوت من است نه چیز دیگر !

مارتین : کول تمام تلاش خود را بکار بسته تا تفسیر و تبیین رسمی ( عبدالبها و شوقی افندی ) را زیر سئوال ببرد .

کول :            اگر عبدالبها و شوقی افندی مطالبی در حوزه های تاریخی ، به غلط گفته باشند ، این وظیفه مورخ است تا آنها را بازگو کند . واقعا متاسفم . خود آنها با این موضوع مشکلی نداشتند . آنها هرگز ادعای مصونیت از خطا در زمینه هایی ، همچون تاریخ نگاری نداشتند .

مارتین : به همین ترتیب ، علی الظاهر، می پذیرد که امروزه بیت العدل جهانی در رأس جامعه بهائی قرار دارد .

کول :            نمیدانم این مطلب چه ربطی به کتاب من دارد! زیرا کتاب مربوط به قرن نوزدهم است که در ان زمان بحث بیت العدلی وجود نداشته است.شاید کتاب “ظاهرا” اعلام میدارد که امروزه بیت العدل در راس امور بهائیت است؛زیرا این آن چیزی است که مولف انرا باور دارد. قران می فرماید،” … از بسیاری از گمان ها درباره مردم بپرهیزید.زیرا “برخی از گمان ها ” گناه است!”

مارتین : این گروه مخالف و عنود ، به هر وسیله ممکن تلاش میکند تا اختیارات وسیع اعطاء شده در کلمات بهاءالله و تاکید شده در الواح و وصایای عبدالبها را ناچیز نشان دهد .

کول :            من عقیده ندارم که بهاءالله دراشراقات هشتم، یا سایر متون اساسی که پس از آن نوشته، اختیارات وسیعی به بیت العدل داده باشد . برای من کاملاً روشن و بدیهی است که بیت العدل به عنوان یک هیئت قانونگذاری طراحی شده و نه یک مرجع تفسیر و تبیین. و صراحتاً توسط شوقی افندی ، در کتاب نظم جهانی بهاءالله ، از تلاش برای دخالت در امر تفسیر و تبیین منع شده است . و از آنجا که تاریخ نویسی بیشتر در حوزه تفسیر و تبیین است تا حوزه تقنین ، تنها نتیجه منطقی بحث این میشود که اینکه من چگونه تاریخ می نویسم در حوزه کاری بیت العدل نیست و ربطی به آن ندارد!

مارتین :       برنامه دکتر کول را میتوان در جمع بندی و نتیجه گیری کتاب او ملاحظه کرد ؛ اینکه او می گوید آیینی که بهاءالله بنیان گذاشت شکست خورد و به هدفش نرسید ، زیرا بنیادگرایان و تندروها آنرا قبضه کردند. دکتر کول مکررا اعضای بیت العدل را با این ویژگی توصیف کرده است .

کول :            من نگفتم آیینی که بهاءالله پایه آنرا گذاشته، در رسیدن به اهدافش شکست خورده است . آیا کسی میتواند چنین جمله ای را در کتاب من نشان دهد ؟ چرا این افراد از صداقت و راستی دور هستند ؟! آنچه که من گفته ام این است که بهاءالله بشدت طرفدار عدم مداخله دین در امور حکومت ، جایگزینی نظام حکومت پارلمانی بجای نظام استبدادی ، ایجاد صلح جهانی از طریق امنیت جمعی ، عدالت نسبت به فقرا و نیازمندان ، وحدت جامعه بشری ، وحدت ادیان ، و تساوی زنان و مردان بود . و ضاافه کردم که به نظر من ، در خصوص همه این موارد ، در حال حاضر ، درخاورمیانه ، سازمانهایی فعالیت دارند که به مراتب بهتر از رهبری کنونی بهائیان به آنها میپردازند .

                        و اشاره کردم که برخی رهبران بهائی ( که آنها را مشخص نکردم ) با طرفداری از آنچه که برخلاف تعالیم بهاءالله است ، در واقع بهاءالله را با سر واژگون بر زمین کرده اند .

                        این رهبران بدنبال حکومت مطلقه بهائی هستند ! آنها بدنبال دیکتاتوری و استبدادی هستند که مستلزم حذف نظام پارلمانی و حکمرانی به شیوه حکومت تک حزبی است . آنها بدنبال نظام مرد سالار سفت و سختی هستند که زنان را از عضویت در بالاترین تشکیلات تصمیم گیری جامعه منع میکند و عقیده دارند که آقایان سرور و رئیس خانواده هستند . آنها اصل وحدت ادیان را تکذیب میکنند و بهائیت را برتر از سایر ادیان تلقی میکنند و رفتار و روشی تکبر آمیز و نفرت انگیز از خود نشان میدهند .

اینکه برخی از رهبران بهائی کنونی ، از این نظرات و دیدگاه ها طرفداری میکنند ، به نظر من ، جای تردید نیست . چنانکه گویا ، عین مطالب را از یکی از آنان شنیدیم !

مارتین : با بهترین تحیات بهائی /  دارالانشای مرکز جهانی

خوان کول :از طرف من هم ” با بهترین تحیات بهائی “

 

خوان کول / استاد رشته تاریخ / دانشگاه میشیگان

 

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

چهار − سه =