وضعیت جسمانی بهاءالله

0 573

عبدالبها در نامه اش به عمه خانم عزیه ، بعد از مقدار زیادی مقدمه چینی سر انجام به زبان کنایه ،عمویش ازل را درباره فرزندانش که پدر را رها کرده و به نزد میرزا حسینعلی رفته اتد مورد نقد قرار می دهدو می گوید نفوسی که خود نیاز به مربی دارند چگونه توانند مربی دیگران باشندو مریض کی تواند طبیب گردد و ناتوان هر گزپزشک توانا نشود… عزیه خانم بلا فاصله می گوید کنایه تو را فهمیدم و مطلبی را که مقصودت بود دانستم و اکنون با اینکه راضی نبودم این مطالب را فاش کنم اماچون تو خواستی و دست تعدی گشودی نا گزیر هستم تعرض تورا پاسخ گویم اما از نقد ادبی عبارات مستهجن تو می گذرم چون از این کار خسته ام و تنفر دارم لذا به اصل مطلب می پردازم…

مطلبی را که مقصودت بود دانستم و آن این است کسی که نتواند عیال و اطفال خود را تربیت نماید چگونه مربی عوالم آفاق و انفس تواند شد؟!
اولا می گویم عبارتی را که خدای متعال از زبان حبیبش خبر داده :

من اعتدی علیکم فاعتدوا بمثل ما اعتدی علیکم

چون خود مبادرت بر بی ادبی و جسارت کردی می گویم:

اگر در وجود خود شخص عیب و منقصتی باشد دفع و رفع او لازم تر است تا کسی که به او انتساب دارد…

عزیه آنگاه از بیماری های جسمانی برادر ش بها ءاله پرده بر می داردهمچون رعشه دست و باد فتق که همواره با او بوده است ومی گوید اگر میرزا نفس مسیحایی داشته به قول تو اول باید خوش را معالجه می کرده بعد به مداوای دیگران اقدام می نموده است!!
وقتی این دو مرض را نتوانسته از خود مداوا کندچگونه تواند امراض مزمنه نفسانیه مردم را مداوا کند؟! او سالها بیماری فتق داشت و بادست مرتعش در انظار حاضر می شددر حالیکه مظاهر ظهور باید از هر عیب و نقص ظاهری و باطنی مبرا باشند .هرگز کرم شبتاب نباید بر خورشید خرده بگیرد و سراب را نسزد که آب را نقد کند که اگر چنین کند بر رسوائی خود افزوده است…:

سال های دراز ابوی را مرض فتق ملازم رکاب و رعشه دست شاهد حضور و غیاب.

(و در کتاب سیاحت نامه ابراهیم بیک هم تصریح به این مطلب شده است)

این دو مرض را نتوانستند دفع و رفع کنندپس چگونه توانند امراض مزمنه نفسانیه عباد را مداوا کنند؟

طبیب یداوی الناس و هو علیل !

سال های سال جمال قدم و ملیک وجود(!) با بدن مفتوق و با ید مرتعش بسر بردندو حال آنکه به دلایل عقلیه و نقلیه ثابت می شود که شخص نبی و وصی که کظهر تامه حق و آیه الله است باید از تمام معایب و نقائص صوری و معنوی عری و بری باشد. قدح کرم شبتاب بر طلعت آفتاب و ذم سراب بر آب از شرف خود کاستن و رسوائی خویش خواستن است… ص 37 و 38

و باز این مقوله را تفصیل نداده و تنبیه برادر زاده را بیش از این روا نمی دارد…

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

چهار + هفت =