پارادوکس آیین بهائی

0 663

مقدمه اریک استتسون   بر کتاب ” تاریخ پنهان بهاییت “

**********

در سالهای 1891 ، میرزا حسینعلی نوری ، یک نجیب زاده ایرانی، در تبعید، خود را بهاءالله خواند ، و با نوشتن کلمات زیر ادعا کرد که حامل پیام الهی برای عصر جدیدی از تمدن بشری است .

یا اهل الارض،بشارت اول که از ام الکتاب در این ظهور اعظم به جمیع اهل عالم عنایت شد، محو حکم جهاد است از کتاب تعالی الکریم. بشارت دوم ، اذن داده شد احزاب عالم بایکدیگر به روح و ریحان معاشرت نمایند. عاشروا مع الادیان کلها بالروح و الریحان.1

بهاءالله ، همچنین در آخرین وصیتنامه خود چنین نوشت :

  هر مقبلی الیوم عرف قمیص را یافت و به قلب طاهر به افق اعلی توجه نمود او از اهل بها، و   درصحیفه حمرا مذکور. خذ قدح عنایتی باسمی ثم اشرب منه بذکری العزیز البدیع . ای اهل    عالم، مذهب الهی از برای محبت و اتحاد است، او را سبب عداوت و اختلاف منمایید.2

فرزند ارشد بهاءالله و جانشین او ، عباس افندی ، که برای خود لقب عبدالبها ( خادم بهاء ) را برگزید ، در وصیتنامه خود نوشت :

ای احبّای الهی، در اين دور مقدّس نزاع و جدال ممنوع، و هر متعدّی محروم . بايد با جميع طوائف و قبائل، چه آشنا و چه بيگانه، نهايت محبّت و راستی و درستی كرد ومهربانی از روی قلب نمود ؛ بلكه رعايت و محبّت را بدرجه ئی رساند كه بيگانه خود را آشنا بيند و دشمن خود را دوست شمرد يعنی ابداً تفاوت معامله گمان نكند. زيرا اطلاق امريست الهی و تقييد از خواصّ امكانی. لهذا بايد فضائل و كمالات از حقيقت هر انسانی ظاهر شود و پرتوش شمول برعموم يابد . مثلاً انوار آفتاب عالمتاب است و باران رحمت پروردگار مبذول برعالميان، نسيم جانبخش هر ذی روحی را پرورش دهد و مائدهء الهی جميع كائنات حيّ را نصيب شود.

          به همچنين عواطف و الطاف بندگان حقّ بايد بنحو اطلاق شامل جميع بشر گردد ، در اين مقام ابداً تقييد و تخصيص جائز نه . پس، ای ياران مهربان، با جميع ملل و طوائف و اديان بكمال راستی و درستی و وفا پرستی و مهربانی و خير خواهی و دوستی معامله نمائيد تا جهان هستی سرمست جام فيض بهائی گردد و نادانی و دشمنی و بغض و كين از روی زمين زائل شود . ظلمت بيگانگی از جميع شعوب و قبائل بانوار يگانگی مبدّل گردد. اگر طوائف و ملل سائره جفا كنند شما وفا نمائيد، ظلم كنند عدل بنمائيد،اجتناب كنند اجتذاب كنيد، دشمنی بنمايند دوستی بفرمائيد، زهر بدهند شهد ببخشيد،زخم بزنند مرهم بنهيد . هذا صفة المخلصين و سمة الصّادقين !3

 

گرچه عبدالبها در همانجا چنین ادامه میدهد :

از اساس اعظم امراللّه، اجتناب وابتعاد از ناقضين است،زيرا بكلّی امراللّه را محو و شريعة اللّه را سحق، و جميع زحمات را هدر خواهند داد …

و شما ميدانيد كه مركز نقض، ميرزا محمّدعلی و اعوانش، چه كردند… و اين يك سيّئه از سيّئات او  است ، ديگر آيا انحرافی اعظم از اين انحراف منصوص تصوّر ميشود؟ لا واللّه . و سيّئات او در ورقه مخصوص مرقوم، ان شاء اللّه ملاحظه خواهيد نمود. باری، اين شخص بنصّ الهی بادنی انحراف ساقط است تا چه رسد بهدم بنيان و نقض عهد و پيمان و تحريف كتاب و القای شبهات و افترای بر عبدالبهاء و ادّعاهای ما انزل اللّه بها من سلطان و القای فساد و سعی در سفك دم عبدالبهاء و تفاصيل ديگر كه كلّ مطّلعيد. ديگرمعلوم است كه اين شخص اگر رخنه ئی در امر نمايد بكلّی امر اللّه را محو و نابود نمايد . زنهار از تقرّب باين شخص، كه از تقرّب بنار بد تر است ! سبحان اللّه ميرزا بديع اللّه بعد از آنكه بخط خويش نقض اين شخص را اعلان نمود و تحريف كتاب او را اعلان كرد چون ايمان و پيمان و متابعت عهد و ميثاق را موافق اجرای هوای نفسانی خويش نيافت پشيمان شد و اظهار ندامت كرد و در سرّ خواست كه اوراق مطبوع خويش را جمع نمايد و با مركزنقض سرّاً مؤانست جست و حوادث در خانه و اندرون را يوميّاً    باو ميرساند، و در اين فسادهای اخير مدخل كلّی دارد … از روزيكه دوباره داخل ما شد فساد دوباره از سر گرفت و بعضی اطوارو تحريكات فساديّه او در ورق مخصوص مرقوم ميگردد… مقصود اينست كه ياران عهد وپيمان بايد بيدار باشند كه مبادا بعد از اين مظلوم اين شخص محرك متحرك رخنه نمايد و سرّاً القای شبهات و فساد كند و بكلّی امراللّه را از ريشه بر اندازد . البتّه،صد البتّه ،از معاشرت او احتراز نمائيد و دقّت نمائيد و متوجّه باشيد و جستجو وفحص نمائيد كه اگر نفسی را، سرّاً جهراً ، با او ادنی مناسبتی، آن شخص را نيز از ميان خودتان خارج كنيد؛ زيرا فساد و فتن ميشود .

ای احبّای الهی، بجان بكوشيد تا امر اللّه را از هجوم نفوس غيرمخلصه محافظه نمائيد زيرا چنين نفوس سبب ميشوند كه جميع امور مستقيمه مُعوج ميگردد و مساعی خيريّه بر عكس نتيجه ميدهد .4

گفتار او درباره برادرش محمد علی بهائی و بقیه فامیل و بستگان ، منشی مادام العمر پدرش، و تعداد زیادی از دوستان و حامیان محمد علی است ، یعنی همه کسانی که از جامعه دینی جدید اخراج شدند . این نقض عهد و میثاق چه جرم سنگینی بود ،که موجب شد عبدالبها برای تعالیم خود، وحدت عالم انسانی و مدارا با دیگران ، استثناء قائل شود ، و از پیروانش بخواهد موضع خصمانه ای در برابر آنچه که او ” تاریکی دوری از امر بهائی ” نامید ، اتخاذ کنند ؟

اتهامات خاص عبدالبها بر علیه برادرش، محمدعلی، در وصیتنامه اش آمده ، و مبنای نفی و تکذیب مقام جانشینی برادر کوچکتر ، که از سوی پدرشان ، برای پسر دوّمش در نظر گرفته شده بود ، گردیده است .5 گرچه او نیز ، همچون عباس افندی ، در سالهای تکوین آیین بهائی ، رهبر فعالی بود . اتهامات بسیار جدی است و ما در این کتاب به آنها خواهیم پرداخت – هم ادعاهای عبدالبها ، که در تاریخ ها و تفاسیر رسمی بهائی ، بدون هرگونه چالش و بررسی ، بعنوان حقیقت محض تلقی شده ، و هم پاسخهای محمدعلی بهائی به اتهامات – که هرگز پیش از این انتشار نیافته است – و همچنین برخی ادعاها و اتهامات متقابل ، که از سوی طرفداران محمد علی بر علیه عبدالبها مطرح گردیده است .

مهمتر از هر یک از این اتهامات ، روش عبدالبها در اخراج و طرد رسمی برادرش است ، که ، در عمل، یکی از راههای اصلی ترویج و توسعه آیین بهائی را مسدود کرد . آقای محمد علی بهائی فردی سخنور بود و میتوانست سخنگوی محترمی برای تبیین و توجیه بهائیت باشد . او بر آزادی فکر و آزادی از استبداد رهبری دینی متمرکز شده بود . طرفداران او خود را بهائیان وحدت گرا  خطاب کردند . آنها بر یگانگی خداوند و عدم مصونیت از خطا و پاسخگو بودن رهبری – از جمله عبدالبها – در برابر عملکردش تاکید داشتند . در مقابل، جریان اصلی بهائیان امروز ، عقیده دارند که عبدالبها و جانشین انتخاب شده از سوی او ، شوقی افندی ربانی – که در بین بهائیان ، به ترتیب با عناوین ” سرکار آقا ” و ” ولی امرالله ” شناخته شده اند – مصون از خطا میباشند و تعالیم آنها هرگز از سوی رهبران بعدی بهائی قابل تغییر و تعدیل نیست . این طرز فکر ، جریان اصلی بهائیان را با نوعی طرز فکر و خط مشی محصور کرده ، که در قرن بیست و یکم قابل دفاع نیست ؛ از جمله این امور ، ممنوعیت مطلق زنان از حضور و خدمت در بالاترین نهاد بهائی ، بیت العدل جهانی ، میباشد .

رابطه سرد و حاکی از عدم اعتماد بین پسران بهاءالله ، بیش از هر تاثیر دیگری در تاریخ بهائی ، موجب تغییر آیین بهائی از یک سنّت روحانی لیبرال – که میتوانست با تفکر آزاد اندیشانه پلورالیستی کلیسای وحدتگرای جهانی ، افزایش و تقویت شود – به جامعه ای گردیده ،که به گفته دکتر خوان کول ، استاد رشته تاریخ خاورمیانه ،در دانشگاه میشیگان، چنین توصیف شده است : یک جامعه دینی با مکانیسم های کنترلی شدید اجتماعی ” ، همچون سانسور قیم مآبانه، قبل از انتشار هر متنی که بهائیان قصد انتشار آنرا درباره آیین خود دارند ، اخراج و طرد اداری و تشکیلاتی، محروم سازی از شرکت در انتخابات امری ،تهدید به طرد روحانی،و طرد روحانی.6 دکتر خوان کول ، عضو پیشین جامعه بهائی امریکا ، که بر اثر تهدید به طرد روحانی ، از جامعه بهائی کناره گیری کرد، از محققان و پژوهشگران برجسته ای بود که عقیده داشت تنگ نظری و نظارت شدید در جامعه بهائی مانع از تحقیق و بررسی و تحری حقیقت واقعی گردیده است . 7  دکتر جان والبریج و همسرش دکتر لیندا والبریج ، دو محقق و پژوهشگر بهائی دیگر نیز ، بر اثر تهدید مقامات رسمی بهائی برای جلوگیری از بیان شفاف در تحقیقات علمی، و منع ارائه پیشنهاد اصلاحات در ساختار و تشکیلات اداری امر ، تهدید به طرد روحانی شدند ، لذا آن دو نیز ، بطور داوطلبانه، از عضویت در جامعه بهائی استعفاء کردند . 8

 

نیاز به نقد علمی بهائیت

گرچه خوان کول و دیگر محققان بهائی اصلاح گرا خواستار ارزیابی و بررسی مجدّد شکاف بزرگی که در بهائیت ، بین طرفداران دو پسر بهاءالله، اتفاق افتاد نشدند – و بیشتر بر بحثهای جدید متمرکز بودند – ولی به نظر میرسد باید  بررسی و تحقیق تازه و بیطرفانه ای، درباره بحث و اختلافات اولیه در جامعه بهائی ، که عبارت است از میزان اختیارات نهادهای بهائی ، صورت گیرد . نتایج این بررسی و تحقیق میتواند روشن سازد که چگونه آیینی که ابتدا ادعای مقابله با حاکمیت و سلطه دینی را داشت ، خود ، سرانجام ، رفتارها و ویژگیهای مشابهی را برگزید . گروههای بهائی دیگری آمده اند و رفته اند ، ولی هیچکدام پتانسیل و اعتبار بهائیان وحدت گرا ( یونیتارین بهائی ) را نداشته اند . توجه داشته باشید که اکثر فرزندان و نوادگان خود بهاءالله ، بهائی وحدتگرا بوده اند – وضعیت و اهمیتی که منحصر به فرد است و مشابه ندارد .

آخرین کتابهای طرفداران محمدعلی بهائی در اوایل قرن بیستم منتشر شد و پس از آن به تدریج این گروه کم فروغ و محو گردید . از آن زمان به بعد ، تنها کتابی که منتشر شده و من از آن اطلاع یافته ام ، کتابی است بنام  آیین بهائی : تاریخ و تعالیم آن ، نوشته ویلیام مک الوی میلر ، که در آن بطور عینی به تبیین نظرات و دیدگاههای بهائیان وحدت گرا پرداخته است . این کتاب در سال 1974 انتشار یافت . میلر یک کشیش مسیحی ، و هدفش ، تا حدی ، پیشگیری از بهائی شدن مردم بود ؛ بنابراین ، کتاب او را نباید آخرین کتاب در این مباحث دانست . بعلاوه ، کتاب شامل یک بررسی کلی از بهائیت است و قصد ندارد بطور عمیق به زندگانی افراد موثر ، شواهد ، و دیدگاههای افراد خانواده بهاءالله و سایر چهره های موثر امر ، در زمان شروع ایجاد شکاف ، بپردازد .

اینک چندین دهه است که نیاز برای کار تحقیقی عالمانه جدید و جامع ، در این موضوع خاص ، احساس میشود و سرانجام ، این کار در چهارچوب کتاب  تاریخ پنهان آیین بهائی ارائه شده ، که امیدواریم آخرین کتاب در حوزه نقد مباحث عینی در امر بهائی نباشد .

نکته ای که این کتاب را خاص و ویژه میکند – جدا از این حقیقت که موضوع آن تقریباً برای مدت یک قرن مورد غفلت قرار گرفته – اینست که بیشتر محتوا و مطالب کتاب توسط بستگان درجه یک موسس بهائیت نوشته شده است . از این نظر ، کتابی منحصر به فرد و فوق العاده مهم، و حاوی دیدگاهها و خاطرات افرادی است که ضمن آشنایی و قرابت خانوادگی با پایه گذار بهائیت ، به او ایمان داشتند ؛ ولی به علت مجموعه ای از اختلافات عقیدتی و نزاعهای شخصی ، از سوی نزدیکترین بستگان و فامیل خود ، اجازه عضویت و مشارکت در گروه مذهبی ، به نام او را ، نیافتند . به نظر من ، بدون خواندن کتاب حاضر ، بصورت غیر متعصبانه و بدون پیش داوری ، غیر ممکن است بتوان برداشت و نظری روشن و متوازن درباره بهائیت ، توسعه تاریخی ، چالشهای فعلی ، و پتانسیل آتی آن ، به دست آورد .

بعنوان ویرایشگر ، تلاش کرده ام تا مطالب دست اول را به نحوی گلچین و تنظیم کنم که روایت صریح و روشن و قابل فهمی برای همگان ، از جمله کسانی که آشنایی اندکی با امر بهائی دارند ، فراهم شود . به این ترتیب ، این کتاب میتواند بعنوان معرفی و درآمدی بر این آیین وسوسه گر تلقی شود ؛ ولی در عین حال ، بدون افراط و تفریط ، بعضی از مهمترین رویدادها و مباحث اختلافی و متعارض در تاریخ آنرا ، مورد روشنگری قرار داده است .

دستنوشته شعاع الله بهائی

بیشتر فصول این کتاب ، برگرفته از یک کتاب منتشر نشده است که ، در اواسط دهه 1940 ، توسط شعاع الله بهائی نوشته شده است . این اثر ، که نامش بهائیت بود ، علاوه بر نوشته های شعاع الله ،حاوی نوشته هایی از دیگر افراد خانواده ، به خصوص پدرش محمدعلی بهائی، عمویش عبدالبها ، و پدر بزرگش بهاءالله ، و همچنین چند تن از بهائیان اولیه و تاریخ نویسان بهائی است . بسیاری از این نوشته ها ، از جمله ، بعضی از کلمات بهاءالله ، توسط خود شعاع الله بهائی ترجمه شده است .

نوشته شعاع الله بهائی خیلی جنبه گروه گرایی و انتقادی نداشت . گرچه غیرممکن است که یک فرد معتقد درباره عقایدش کاملاً عینی بنویسد ، ولی شعاع الله بهائی تلاش کرده تا در روایت و نقل بهائیت ، درباره کسانی که با آنها اختلاف نظر داشته ، رفتار احترام آمیزی داشته باشد ، و بجای قضاوت کردن ، صرفاً به بیان و گزارش واقعیات بپردازد . و گرچه کتاب او روایت و دورنمایی کلّی از تفکرات یونیتارین بهائی مورد علاقه او بود ، ولی روایت او جانبدارانه و یک طرفه نیست ، بلکه مجموعه ای از نظرات و دیدگاهها ، از جمله نظر خود وی میباشد .

تاریخ پنهان بهائی عمده مطالب کتاب شعاع الله بهائی  ، به علاوه چند مطلب مرتبط با آنها را ، گردآوری کرده است . کتاب حاضر تلاش برای تبیین و توسعه نظرات آقای ( شعاع الله ) بهائی ، با حفظ نگاه و دیدگاه کلی کتاب است . در واقع اجازه داده ایم شخصیتهای اصلی و شاهدان تاریخ بهائی سخن خود را بگویند – خصوصاً کسانی که قبلاً گفتارشان محدود و ممنوع شده بود و مانع از رسیدن صدای آنها به دیگران شده بودند ، و روایت و سرگذشت آنها مکتوم و پنهان نگهداشته شده، و یا مغفول مانده است .

بخشی از مطالبی که من به کتاب افزوده ام ، در مقایسه با نوشته های شعاع الله و به ویژه پدرش ، بیشتر جنبه جانبدارانه نسبت به پدر شعاع الله دارد ؛ و عبدالبها را با چهره ای منفی نشان میدهد . علت افزودن این مطالب جانبدارانه سه چیز است :

1- هدف اصلی کتاب شعاع الله بهائی، ثبت و ارائه شواهد و رویدادهای مهم تاریخی بود ؛ که در صورت عدم درج آنها ، فراموش و انکار میشد . و من احساس میکنم که گذشت زمان و فاصله من از آن منازعات و خصومتهای خانوادگی بهائیان ، مرا قادر میسازد تا به بحث و بررسی مطالبی بپردازم که خود شعاع الله ، به لحاظ احترام به آبروی عمویش و یا ترس از آنکه متهم به جانبداری شود ، مایل به طرح و درج آنها نبود ؛ مطالبی که در صورت عدم رعایت ملاحظات فوق ، باید در متن کتاب می آمد، تا هر کس بتواند بطور عینی به تحقیق و ارزیابی درباره موضوعات بپردازد .

2- احساس میکنم ضرورت دارد خواننده کتاب با تفاوت لحن و محتوای عبارات خود محمدعلی بهائی، و مطالب انتقادی عبدالبها آشنا شود . این مطلب میتواند به شناخت بهتر شخصیت و کاراکتر مردی که بهاءالله بعنوان جانشین دوم خود تعیین کرده بود ، و همچنین اهمیت و شناخت نقشی که دیگر بهائیان در شکاف و جدایی بهائیان داشتند ، کمک کند .

3- شهادت دو نویسنده ای که من به متن افزوده ام ، محمد جواد قزوینی و رزاموند تمپلتون ، در تایید و اثبات نظر شعاع الله بهائی علیه عبدالبها، است که مدعی بود عبدالبها بخشی از وصیت نامه بهاءالله را مخفی کرده و هیچگاه اجازه نداده که سندی بدون کنترل و ویرایش و نظارت خودش منتشر شود – یک احتمال نامطلوب ، که شایسته مطالعه و بررسی محققانه بر روی همه منابع و مدارک موجود ، له یا علیه این ادعا ، میباشد .

موضوع و تمرکز کتاب تاریخ پنهان بهائی ، آنگونه که من آن را تدوین کرده ام ، بازگویی و بازخوانی تاریخ اولیه و تعالیم بهائی از چشم و زبان افراد و طرفداران اصلی و مرکزی آن میباشد . برای حفظ این نقطه ثقل، و کاستن از شاخ و برگ های جریان ماجرا ، بعضی بخشها و فصلهای طولانی غیر مرتبط از نوشته ها و مطالبی را ، که قبلاً هم انتشار یافته ، تلخیص و فشرده نموده ام . بعضی مطالب و نوشته های آقای شعاع الله بهائی را هم مرتب کرده ام . ویرایش ادبی اندکی هم در سراسر کتاب صورت گرفته ، تا نوشتار انگلیسی نویسندگان و مترجمان – که زبان انگلیسی ، زبان مادری آنها نبوده – بهتر و مدرن شود ؛ اگر چه تلاش بسیار شده تا کار ویرایش ، سبک نگارش آنها را تغییر ندهد .

در سراسر متن ، متن نوشته شده داخل پرانتزها ، یا نوشته نویسنده متن و سند اولیه است ، و یا در بسیاری موارد ، توضیح مترجم متن ( یعنی شعاع الله بهائی ) است . آنچه بصورت پی نوشت و یا داخل کروشه آمده ، از سوی بنده و برای روشن شدن ذهن خواننده ، صورت گرفته است . در برخی از فصول کتاب ، و اصولاً هر جا که نیاز به روشن شدن مطلب و رفع شک و تردید از مقصود مولف ، و یا ارائه مطالب و اطلاعات کاملتر بوده ، توضیحاتی تقدیم شده است .

 بهائیان وحدتگرا ، چگونه وحدت گرایانی هستند ؟

ویرایش متن شعاع الله بهائی مستلزم اطلاع و بکارگیری مبحث الاهیاتی جالب و خاصی بود . هم شعاع الله و علی محمد، و هم پدرش ، اصالتاً فارسی زبان و عرب زبان بودند و در این دو زبان ، حروف بزرگ وجود ندارد . لذا در نوشته های شعاع الله و ترجمه متون پدرش ، با موارد زیاد و غیر معمول و بی قاعده از استفاده از حروف بزرگ مواجه می شویم . ما در ویرایش متن ، آنها را اصلاح کرده ایم . او ، همچنین در نوشتن ضمایری که اشاره به یکی از مظاهر مورد نظر بهائیان – از جمله بهاءالله – دارد نیز حرف اول را بصورت بزرگ استفاده میکند . ویرایشگر یا باید متن را همانطور بی نظم و قاعده رها سازد ( و اسباب آزار و ناراحتی خواننده را فراهم کند ) یا آنکه از سبک و الگوی واحد و استانداردی تبعیت کند و سبک مبهم و پیچیده نویسنده را کنار بگذارد . من سعی کرده ام تا متن را اصلاح کنم و هر جا امکان داشته ، برای اشخاص و افراد ، از حروف کوچک استفاده شده است . در بعضی موارد هم ، با توجه به قصد و نیت نویسنده یک متن خاص ، عمل شده است . در بقیه موارد ، بر اساس قصد ونیت نویسنده عمل کرده ام  ، زیرا برخی نویسندگان بهائی تمایل واضح و آشکاری از خود نشان داده اند تا بهاءالله را تا مرتبه خدایی بالا ببرند ، و حال آنکه ، سایر نویسندگان چنین پیش فرضی نداشته اند . در مورد متونی که بعنوان سند ، در این کتاب مورد استفاده قرار گرفته ، و قبلاً بطور مستقل منتشر شده ، سعی کرده ام عین متن اصلی رفتار کنم و اگر در اول ضمایر حروف بزرگ استفاده شده ، همان را رعایت کنم .

الگوی استفاده از حروف بزرگ در ابتدای ضمایر ، در متن شعاع الله بهایی، چه نوشته و یا ترجمه او ، روشن است : بکار بردن حرف بزرگ در ابتدای ضمیر ، عمدتاً درباره بهاءالله بوده ، و نه سایر مظاهر الهیه ، و در مورد بهاءالله هم استعمال حروف بزرگ در اول ضمیر ، در سالهای اولیه بیشتر اتفاق افتاده ، و در سالهای آخر ( مثلاً متن یک سخنرانی او ، که در سال 1946 ایراد شده ) دیگر از حرف بزرگ ، در ضمیر اشاره به بهاءالله خبری نیست . شاید برخی بگویند که این یک تغییر و اصلاح گرامری ساده است و نباید درباره اهمیت الاهیاتی آن بحث کرد ، ولی شخصاً عقیده دارم که این تغییرات و اصلاح الگویی ، تصادفی نبوده است .

در اوایل قرن بیستم ، بهاییان وحدت گرا، تمایل داشتند که وجهه آسمانی بهاءالله را خیلی بالا ببرند و او را از سایر رهبران الهی – به استثنای عیسی مسیح – برتر نشان دهند . بهترین نمونه  این نگرش ، ابراهیم خیرالله بود ، اولین مبلغ بهائی در امریکا ، که بهاءالله را بازگشت مسیح ، و پدر جاودانی ادبیات انجیلی می نامید، و در مقابل ، جایگاه باب را ، بعنوان مبشّر بهاءالله ، تقلیل می داد 

محمدعلی بهائی ، در بیان و ادبیات خود ، اگر بخواهیم با اصطلاحات مسیحی تعبیر کنیم ، بهاءالله را یک “مسیح سطح بالا”  نشان میداد – شاید ، تا حدی بخاطر تمایز قائل شدن بین بهاءالله بعنوان مظهر الهی ، و جانشین وی ، یعنی عبدالبها . از آنجا که در میان بهائیان وحدت گرا، محمد علی بعنوان جانشین قانونی و رسمی بهاءالله شناخته و تصدیق شده ، لذا این نظر او ، در دوران حیاتش ، از ارزش و اعتبار برخوردار بود .

در عین حال ، پس از مرگ او ، بنظر میرسد که الاهیات واقعی ” وحدتگرایی ” شروع به بروز و ظهور در سنت یونیتارین بهائی کرد . از جمله کسانی که در این زمینه از خود نوشته ای بجا گذاشته اند ، دو نواده بهاءالله هستند ، یعنی شعاع الله و قمر بهائی . این دو، با نوشته هایی در اواخر عمر ، تلاش کردند تا تصویری انسانگرا و انسان مدار از پیام آوران ، از جمله بهاءالله ، ارائه نمایند. آن دو ، در دهه اول قرن بیستم ، تصویری لیبرال و عقلانی از ایین الهی را پذیرفتند . امروزه ، نگار بهائی امثالِم ، دختر قمر و نوه شعاع الله را ، میتوان یک بهائی لیبرال ، یونیتارین ( وحدتگرا ) و طرفدار وحدت جهانی دانست ؛ که بنیانگذران ادیان بزرگ جهانی را ارج می نهد ، ولی آنها را خدا یا مظهر خدا نمیداند .

انگیزه و قصد ویرایشگر متن

احساس می کنم مناسب است چند کلمه ای درباره تصمیم خود ، برای تالیف و ویرایش مطالب و مدارک مستند و دست اول ، در این کتاب و انتشار آن بنویسم . کتاب با دلسردی و یأس چاپ نشده، و من بخاطر کار تألیف و ویرایش ، دستمزد دریافت کردم . اگرچه بیشتر خوشحال میشدم که این کار را بدون مزد و حقوق انجام میدادم ، و درحقیقت ، من کار را در زمینه تالیف اسناد و بررسی درباره چگونگی انتشار مطلب ، بیش از یکسال قبل از آنکه موسسه انتشاراتی فوکس هومری مدیا  (   Vox Humri media )  پروژه را بپذیرد و مرا استخدام کند ، شروع کرده بودم !

علاقه من برای چاپ و نشر این کتاب سه دلیل داشته است . اولاً من عضو پیشین جامعه بهائی هستم ، اگرچه هنوز هم بیشتر تعالیم اجتماعی بهاءالله را می پذیرم . من در دوران دانشجویی بهائی شدم و پس از حدود 4 سال ، در سال 2002 ، از جامعه بهائی خارج گردیدم ، زیرا دریافتم که بهائیت تشکیلاتی و سازمان یافته، دارای اصول و دیسیپلین بیش از اندازه خشک است و بیش از اندازه بر اطاعت از رهبران بهائی ، در گذشته و حال ، تاکید دارد . من بعنوان کارشناس مطالعات دینی ، با شغل و سمت آکادمیک ، بسیار نسبت به سانسور رسمی بهائی در حذف دیدگاه منتقدین و فرهنگ کلّی روشنفکری در درون جامعه بهائی ، دل نگران هستم . برای مثال ، برای من قابل درک نیست که هر متخصص و پژوهشگر دینی ذیصلاح ، ناگزیر از پذیرش سیاست بررسی و کنترل اثر خود ، قبل از چاپ ، توسط کمیته ای از مسولان بهائی باشد، که کار آنها سانسور و ارزیابی تمام کتابها و مقالات آکادمیک نوشته شده توسط بهائیان، درباره آیینشان میباشد . به نظر من بهائیت نیاز به اصلاحات دارد ، ولی اصلاحات چیزی نیست که امروزه بهائیان اجازه صحبت و بحث درباره آنرا داشته باشند . و چون احساس کردم روحم در جهات دیگری سیر میکند ، در نهایت یک مسیحی لیبرال و وحدت گرای جهانی (یونیتارین یونیورسالیست ) شدم .

چند سال پیش چند کتاب غیر قابل چاپ را در اینترنت خواندم و از کشف این واقعیت که اولین ” ناقضین عهد و میثاق ” که از جامعه بهائی طرد و اخراج شدند ، دقیقاً کسانی بودند که خواهان آزادی فکر و اندیشه، و طرفدار نوعی بهائیت لیبرال بودند ، شگفت زده شدم . اطلاع یافتن از این مطلب چندان آسان نیست ، زیرا شواهد مربوط به این حقیقت از کتابهای تاریخی بهائی، که در دهه های اخیر چاپ میشود ، حذف گردیده است . حتی در گذشته نیز دلیل اعتراض و شورش برخی از بهائیان اولیه بطور واضح و شفاف بیان نمیشد ؛ و بطور کلی ، آنها را به خیره سری و کله شقّی در برابر رهبران بهائی متهم می کردند . اگر چه ، در دوره های اخیر ، بهائیان زیادی جامعه تشکیلاتی بهائی ، و یا حتی خود آیین بهائی را ، به دلیل فوق ترک کرده اند ( اختلاف عقیده با ادعاهای رهبران بهائی، در این زمینه که آنها نماینده مصون از خطای خداوند میباشند ) ولی ، با کمال تعجب ، مطالب اندکی از سوی محققان و تاریخ نویسان بهائی درباره این حقیقت منتشر شده ، که این نوع مخالفتها امر جدیدی نیست ، بلکه بخشی از سنت و فرهنگ طولانی مدت بهائیان ” منتقد ” و “آزاد اندیش” است ، که در رأس آنها اعضای درجه اول خانواده خود بهاءالله بوده اند .

من گمان می کنم این سنت جایگزین ( الترناتیو ) بهائی ، که در برابر مقامات دینی متمرکز ، حاکمیت خواه و قدرتمدار مقاومت میکند ، و حضور آن به زمان درگذشت بهاءالله باز می گردد ، باید بیش از پیش شناسانده شود ، کاملا مورد تحقیق و بررسی قرار گیرد ، و به لحاظ نقش مهمی که در تاریخ بهائی ایفاء کرده ، و اهمیت بالقوه ای که در رشد و توسعه آینده امر دارد ، نقد و بررسی شود . تاریخ پنهان بهائیت تلاش من برای به حرکت در آوردن این چرخ، و کمک به این روند میباشد . امیدوارم بهائیان به برداشت تاریخی درست تری از توسعه آیین خود و افراد و شخصیتهای اصلی مرتبط با آن دست پیدا کنند ؛ چرا که جامعه بهائی به شدت علاقمند به جذب و حفظ افراد لیبرال دینی در جوامع بهائی میباشد ، و راه حل برطرف کردن این مشکل ، ارزیابی مجدد از بحث و مجادلات داخلی یک قرن گذشته میباشد .

ثانیاً ، پس از خواندن مجموعه ای از مطالب و متون دست اولی که توسط محمد علی بهائی، شعاع الله بهائی، و سایر نویسندگان مکتب بهائیان وحدت گرا نوشته شده، و قبلاً منتشر شده و یا هرگز منتشر نشده بود ، به این نتیجه و جمع بندی رسیدم که صرفنظر از اینکه این افراد دارای دیدگاه ” درست ” یا ” اشتباه ” دینی باشند ، از سوی رهبران جریان اکثریت بهائی و کتب تاریخی آنان مورد تهمت ناروا و اتهامات خصمانه قرار گرفته اند . آنها بدون دلیل کافی متهم شدند، و بدون دلیل به شخصیتشان حمله شد ، و ناچار شدند ایینی را که به وضوح به آن علاقه داشتند ، ترک کنند . بنابراین ، از آنجا که اجازه انحصاری جهت دسترسی به این مطالب منتشر نشده ، که توسط آنها نوشته شده بود ، داده شد ، برای خود احساس وظیفه و مسئولیت کردم تا آنها را منتشر نمایم ؛ تا به این وسیله صدای آنها توسط همگان شنیده شود . تنها پس از خواندن و مطالعه مطالب و اظهارات آنها است که بهائیان – یا هر فرد علاقمند دیگر – میتواند درباره این چهره های تاریخی ، و افکار ، اعمال ، ارزشها و انگیزه های آنان شروع به بررسی آگاهانه و ارزیابی نماید . تنها با شنیدن و در نظر گرفتن اظهارات دو طرف یک مجادله است که ما میتوانیم ، بدون جهل و تعصب ، به ارزیابی بپردازیم .

همواره تحری حقیقت مستقل و ترک تعصبات یکی از تعالیم بهائی بوده است .  تاریخ پنهان بهائی منبع جدید و بسیار مهمی است که بهائیان با مطالعه و بررسی آن میتوانند به بررسی و تحقیق درباره برخی از مهمترین افراد و مباحث در سنت دینی خود – فرزندان ، نوادگان و نبیره های بهاءالله ، و بحث و مجادلات صادقانه و پر حرارت آنها با یکدیگر ، درباره معنا و پیام عقیده ای که آنها از نزدیک آنرا می شناختند و در آن سهیم بودند .  

سومین دلیل من برای ورود به بحث ویرایش این کتاب ، جنبه شخصی دارد . طی چند سال گذشته ، من با خانم نگار بهائی اِمثالِم ، یکی از نبیره های بهاءالله ، که در حیفا زندگی میکند ، دوست شدم . او مطالبی را در اختیارم گذاشت که تا کنون در معرض مطالعه و رویت عموم مردم قرار نگرفته بود – هیچکس خارج از حلقه اطرافیان نزدیک خانواده هم ، تا به حال آنها را ندیده بود . من اولین بار در سال 2010 ، پس از دیدن یک فیلم مستند چالشی اسرائیلی ، بنام بهائیان در حیات خلوت من ، با او تماس گرفتم و کنجکاو بودم با یکی از بازماندگان و اعضای طرد شده خانواده بهاءالله صحبت کنم و دیدگاه آنها را بشنوم .

 برای من افتخاری است که خانم نگار بهائی را یک دوست خطاب می کنم . من ایشان را خانمی با پرنسیپ ، محجوب ، خوش نیّت ، مهربان و بی تکلّف ، و دارای قلبی گشاده و ذهنی باز میدانم . برای فردی در سن و سال او ، که در محیط تربیتی خاورمیانه پرورش یافته ، احترام به همه ادیان و فرهنگ گفتمان و دوستی با سایر ادیان ، بسیار غیر عادی است . به گفته خودش ، او ترجیح میدهد از گفتارهایی که بوی جدایی و تفرقه از آنها می آید اجتناب کند ، و علاقه ای ندارد تا از ” تخاصمات و تنش های مصیبت آمیز ” بین پدربزرگ هایش ، محمد علی و بدیع الله از یکسو ، و عموی بزرگش عبدالبها ، از سوی دیگر، صحبت کند ؛ ولی در عین حال عقیده دارد که همه آنها افراد خوبی بودند و عدالت ایجاب می کرد مطالب و نظرات خانواده او هم شنیده شود .

من بعنوان یک دوست  نگار ، امیدوارم که خواسته کاملاً منطقی او ، قبل از فوت وی ، جامعه عمل به پوشد . بنابراین ، یک ناشر برای نوشته های خانوادگی او پیدا کردم ، و بعنوان یک ویرایشگر ( ویراستار ) کار بی طرفانه ای انجام دادم . اگر اوضاع و شرایط دنیا بهتر شود ، بهائیان به هنگام سفر زیارتی ، وضعیت فعلی را ،که او به عنوان ناقض عهد و میثاق ، طرد شده است را نادیده گرفته ، و از این خانم مسن محترم ، که تنها چند ساختمان آنطرفتر از ساختمانهای کرمل زندگی می کند ، دیداری خواهند داشت .

مقدمه اوّلیه

متن زیر در ابتدای نوشته شعاع الله بهائی آمده و به عقیده من ، بیانگر مناسبی از کاراکتر و شخصیت او است ، و دلایل او را برای نوشتن کتاب ، و توصیف دقیقی از محتوای آنرا به دست میدهد :

خاضعانه از بهائیان عزیز ، در سراسر جهان ، تقاضا دارم تا این متن و روایت را ، بدون تعصب و پیش داوری، و فارغ از وابستگی و جانبداری، بخوانند ؛ سپس درباره آن تفکر کنند و با نگاه تحقیق و تحری حقیقت آنرا ارزیابی کرده ، و به این پرسش پاسخ دهند : آیا من یک بهائی واقعی هستم یا نه؟

در این نوشتار، خواننده ، با رویدادهای زیادی مواجه میشود که تاکنون ناگفته مانده ، و یا از سوی برخی نویسندگان بهائی، بصورت واژگونه و غلط ارائه گردیده است – کسانی که به شایعات و حرفهای بی اساس دل خوش کرده اند و بدون بررسی و تحقیق ، قضاوت قطعی می کنند . من قصد بازنویسی اتفاقات و رویدادها را ندارم ، بلکه تعدادی از مقالات را ، که توسط شخصیتهای خوشنام و سرشناس نوشته شده را ، باز تولید کرده ام . من قصد محاکمه و اثبات تقصیر و یا بی گناهی هیچ طرفی را ندارم . تنها در صدد ارائه حقایق پنهانی هستم ، تا جویندگان حقیقت و تاریخ نگاران آینده ، آگاه و روشن شوند .

 

یا ابن الروح ،

احبّ الاشیاء عندی الانصاف

لا ترغب عنه اِن تکن الیَّ راغبا و لا تغفل منه

لِتکونَ لی امینا و انت توفّق بذلک ان تشاهد

الاشیاء بعینکَ لا به عین العباد و تعرفها بمعرفتک

لا بمعرفة احدً  فی البلاد ؛ فکّر فی ذلک کیف ینبغی

اَن تکون ذلک من عطیّتی علیک و عنایتی لکَ

فاجعله امام عینیک

                                                     بهاءالله 9

ترجمه متن بالا چنین است :

            ای پسر روح

            محبوبترین چیزها در نزد من عدالت است ،

اگر مرا دوست داری ، از آن رو مگردان و غفلت نکن ، تا امین من باشی .

            و این توفیق برایت حاصل خواهد شد اگر اشیاء ( امور ) را با چشم خود ببینی و نه با چشم مردم ؛

            و آنها را با درک و معرفت خود بشناسی و نه با درک و معرفت ( و پیروی و تقلید ) دیگری .

            بنگر که چگونه شخصی باید باشی !

این از عنایت من به تو است و هدیه ای به تو ؛ این را همواره در نظر داشته باش .

                                            بهاءالله

 

یادداشتها

1- لوح بشارات

2- کتاب عهدی ( وصیتنامه بهاءالله )

3- الواح  وصایای عبدالبها ، بخش اول ، ص 14

4- همان ، بخش دوم ، ص 22

5- بهاءالله در وصیتنامه خود می نویسد : بدرستی که ما انتخاب نمودیم غصن اکبر ( محمد علی ) را پس از غصن اعظم ( عباس افندی ) ، بعنوان حکم و فرمانی از سوی خداوند حکیم علیم . رجوع کنید به بخش آخر از فصل 6 این کتاب .

6 – عین متن کتاب

7- همان

8- دکتر جان والبریج استاد دانشگاه ایندیانا در رشته زبانها و فرهنگهای خاورمیانه است . همسر مرحوم ایشان ، دکتر لیندا والبریج ، در سالهای دهه 1990 ، بعنوان معاون مدیر موسسه مطالعات خاورمیانه در دانشگاه کلمبیا خدمت کرد ، و در دانشگاه ایندیانا به تدریس مردم شناسی پرداخت . مباحث و اتفاقاتی که منجر به خروج ایشان ، دکتر خوان کول ، و دیگران از بهائیت گردید ، در مقاله ای علمی ، به قلم کارن باکه ، بنام دشمنان در درون : نزاع و کنترل در جامعه بهائی ، ابتدا در ژورنال مطالعات فرقه ای ، سال 18 ، صص 140- 109 منتشر شد .

9- کلمات مکنونه ، عربی ، ص 2 .

 

tarikhnull

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

2 × سه =