سلسله مباحث آشنایی با کتاب ایقان – بخش چهارم در 5 قسمت

0 588

(قسمت بیست و یکم: تاویلات بی مبنا و مضحک!)

(قسمت بیست و دوم: چرا تاویلات ایقان مضحک است؟!)

(قسمت بیست وسوم: تحلیل نادرست ایقان از قتل سید باب)

(قسمت بیست وچهارم: تروریسم در عراق- 1)

(قسمت بیست و پنجم: تروریسم در عراق -2)

 

تاویلات بی مبنا و مضحک

گفتیم بهاءاله کتاب ایقان را برای اثبات ادعای سید باب نوشته و برای این مقصود به هربهانه ودستاویزی چنگ انداخته است. از آن جمله است استناد به آیات قیامت درقرآن کریم و توجیه و تاءو یل همه این آیات به ظهور باب که مثلا قیامتی بوده است در دوره معاصروآسمان و زمین رادگرگون کرده است و بهشت را فراسوی انسان گشوده است. استناد به آیات مبارکات قیامت همچون “والارض جمیعا قبضته یوم القیمه والسموات مطویات بیمینه “(67 /زمر) و “یوم نطوی السماء کطی السجل للکتب ” (104/انبیاء) و “یوم تبدل الارض غیر الارض و السموات و برزوالله الواحد القهار (49 /ابراهیم ) وغیر آن (که تماما در مورد رستخیز عمومی است که بساط این جهان برچیده می شود ومیزان عدل الهی اقامه می گردد ) برای ظهور باب براستی مضحک و موجب تفریح است.

 

آیا به صرف ادعای معنوی دانستن آیات قیامت(پیچیده شدن بساط آسمانها و تبدیل زمینبه زمینی دیگر ) و توجیه و تاویل آسمان به دیانت باب و زمین به زمین قلوب ،مشکل سیدباب حل می شود و دیگر کسانی از ایشان به عنوان قائم موعود که چهارده قرن مسلمین منتظرش بوده اند مطالبه برپائی عدل وداد فراگیر جهانی نخواهند کرد و تغییرکلی درجهان را نخواهند خواست ودر بست ایشان را خواهند پذیرفت و کتاب” بیان ” را که مبنایش حرق و سوزاندن همه کتابها بجز بیان و قتل همه نفوس بجز بابی است بر سر درسازمان ملل متحد خواهند گذاشت تا دیده جهانیان و فرهیختگان به آن روشن شود و درقرن بیست و یکم و هزاره سوم ملاک مدنیت جهانی و رشد دانش بشری و تالیف ملل واتحادبشر گردد؟!!

 

ایقان در پی اثبات یک قائم بدلی است که با یک سیلی از همه ادعاهایش دست بر میدارد و توبه نامه می نویسدواز هر ادعایی مستغفر می شود واز سلطان می خواهد ذنب و گناه او را ببخشاید(متن توبه نامه باب را خود بهائیان از جمله میرزاابو الفضل گلپایگانی درکتاب هاشان ثبت و ضبط کرده اند) آن هم قائمی که قرار بودجبروت و سلطه سلاطین زمین را در هم شکند و عدل و داد و علم را جانشین ظلم وجور وجهل گرداند…بهاءاله درایقان ص29 س12 می گوید: “ارض ظاهره هم تبدیل یافته” !می پرسیم توضیح بفرمائید چه چیزی دستخوش تبدیل شد؟ آیا جنگ ها و کشتارهاوخونریزی ها و قحطی ها و گرسنگی ها و ظلم ها و جنایت ها و جهالت ها وتبعیض هاوفسادهاو…ریشه کن شد و جایش را به صلح عمومی و امنیت و برابری و برادری و رفاه سراسری وعدل و دادو یگانگی و دانش و معنویت و صلاح وسدادو تقوی و توحیدداد؟آیا ارض ظاهره آبادتر شد و قحطی ها و خشکی ها و آلودگی ها ی مختلف زیست محیطی کمتر شدوبارش های آسمانی افزون تر گردیدوجنگ ها و خونریزی ها پایان گرفت؟اگر مقصود تمدن جدید در اروپا ست که در مدت اقامت در عراق به سمع بهاءاله رسیده چه ربطی به باب داردکه دستور حرق کتب داده است؟آن تمدن از 150 سال قبل از تولد باب پایه ریزی شده و اگر چه از جهاتی آسایش مردم را فراهم کرده از جهات زیادی ناراحتی هاواضطراب هاومصائب بشری راافزون تر کرده است وتازه اگر این استدلال سخیف مورداستناد قرار گیردکه پیشرفت تمدن غرب مولود ظهور باب با آن تعالیم مشعشع حرق کتب و قتل نفوس غیر بابی بوده هر مدعی دیگری در این دوره ها مثلا شت مهربابای هندی یاغلام احمدقادیانی می توانسته اند چنین ادعایی را بکنند چنانکه کرده اند . “شت بابائی “ها ی هندوستان همه تحول ایران راپس از عزل احمد شاه به مسافرت مهربابا تا سرحد ایران یعنی بوشهر در سال 1924 میلادی تعلیل می کنند که همگی بی دلیل و باطل و مضحک است.

عبدالبها نیزدر مجلداول مکاتیب با این مبنا مخالف است و تمدن بشری جسمانی رامولود عقول سلیمه و افکار عالیه بشری دانسته نه نتیجه آمدن باب و بها(!) و کار آن دو راتعالیم روحانی دانسته نه تعالیم جسمانی !بنابر این تاویل آیات قیامت به ظهور باب و معنوی دانستن وقایع قیامت در کمال ناشی گری و بدور از منطق بوده ماجرای تبدیل ارض ظاهره به ارض دیگردر ظهورباب کاملا مضحک است.

 

چرا تاویلات ایقان مضحک است ؟!

واژه مضحک در عنوان” تاویلات بی مبنا و مضحک” قسمت بیست و یکم این مجموعه،ظاهرا برای متین بهایی خوشایند نبود.چون علت این عصبانیت را نمی دانم حدس میزنم یامطلب این قسمت را خوب مطالعه نکرده و پیام آن را دریافت نکرده اند یا خدای نکرده حجاب تعصبات (که به قول آنها هادم بنیان انسانی است) مانع شده است درموضوع بیندیشند وبه نتیجه فرایند تحقیق تن دهند.ناچار توضیحات افزونتری ارائه مینمایم شایدبر ابهامی اگر بوده فائق آید و علت بکاربردن آن عبارت روشن تر گردد.پیامبران به زبان مردم سخن گفته اند و کتب آسمانی در قالب وحی با همین زبان ،تعالیم واحکام ،نویدها و انذارها،بشارات وپیشگوئیها واخبارات و مغیبات را بیان نموده اند.اگر گفته اند “قائم موعود” خواهد آمد تا عدل و داد را در سراسر زمین برپا کند و ریشه ظلم را براندازدوزمین ذخائر پنهانش راهویدا کند و آسمان برکاتش را هماره فرو ریزد و گرگ ومیش از یک آبشخور آب نوشند و آرامش و امنیت برقرار شود وفقیری یافت نشود و کفر وشرک ازبین برودوجز خدا در روی زمین پرستیده نشود(ولیبدلنهم من بعد خوفهم امنایعبدوننی لا یشرکون بی شیئا .قرآن کریم ) نباید آنهارا معنوی تفسیر کرد. 

رجوع کنید به بیش از 250 آیه در قرآن کریم وحدود دو هزار روایت صحیح ذیل آنها که درمجموعه های گرانقدری چون “معجم احادیث المهدی” علی کورانی در 5 مجلد آمده است)و…آنوقت اگرکسی بیاید و بگوید قائم موعودکه هزار و چهارصد سال منتظر آمدنش بودید ودستاوردهایش را چشم داشتید ،آمد ورفت و شما خوابیده بودید و همه آن وعده ها هم معنوی بود و معنای ظاهری نداشت واصلا شما در این مدت دین را نفهمیده بودیدو آن قائم هم سید باب بود که کتابش “بیان” است و خودش هم به دلیل شورش هااعدام شد و تمام گشت و رفت وحالا بیائید دنبال من راه بیفتید و از من تبعیت کنید ،حرفش مضحک نیست وبه تاویلات بی مبنایش که هرحقه بازی هم می تواند آن را ادعاکند نباید خندید؟!

اگر درنزدیک دو هزار آیه قرآن از قیامتی در انتهای زمان دنیا خبر دهند که نفخه صوردمیده می شودو رستخیز بر پا خواهد شدواین خورشید وماه و ستارگان تاریک خواهندشدوطومارآسمان برچیده می شود و این زمین که گنجایش رستخیز عمومی را ندارد به زمین دیگری تبدیل خواهد شد و حشر سراسری می شود وحتی وحوش هم محشورخواهند گشت و میزان برپاشده به حساب هر کس رسیدگی می شود ، بهشت و دوزخ اقامه شده ناریان در نار و نوریان در جنات ماوی خواهند گرفت و سایر مطالب مربوط به قیامت که در قرآن است…آن وقت کسی بیاید و بگوید همه فهم شما و علما و عربزبانان و اندیشمندان،از قیامت و رویدادهای آن و زبان رایج و فهم عمومی از واژه هاغلط بوده ومقصود ازقیامت ، ظهور سید باب است که قیام کرده و حالا مرده ومقصود ازعوض شدن وتبدیل زمین هم تبدیل قلوب مردم بوده و منظور از پیچیده شدن طومارآسمان ها هم نسخ دین اسلام و قرآن وآمدن دین بابی و کتاب بیان(که پیامش درهزاره سوم میلادی و عصرتمدن سوزاندن همه کتب غیر بیان و کشتن همه انسان های غیر بابی است)واین کتاب ایقان در اثبات مظهریت اوست ،به تاویلاتش نخواهید خندید وسخنانش رابرای ثبت در موزه فکاهیات جهت گرفتن رتبه دروغ بافی نخواهید فرستاد!اگرشما این تاویلات رابه دلیل تعصب بهائی بودن، مضحک نمی دانید حکمیت هر حکم بیطرفی که شمامشخص فرمائید پذیرا هستیم.سایر اشکالات ایقان را هم در آن محکمه ارائه خواهیم داد.

 

تحلیل نادرست ایقان از قتل سید باب

در قسمت های نخستین این مجموعه بحث ها گفته شد بهاءاله در ایقان دستور احترازازعلما را صادر می کند ومی گوید برای وصول به حقیقت، باید عالمان را کنار گذاشت زیرادرهمه اعصار بزرگترین سد در برابر انبیاء ،علما بوده اند که یا ایمان نیاورده اند یاآخرین گروهی بوده اند که ایمان آورده اند.این ویژگی علم گریزی و عالم ستیزی را دربهاءاله ،پیش تر مورد نقد قرار داده نقض استدلال او را در داستان ایمان آوردن علمای زمان موسی به او بعنوان اولین گروه مومنان نشان دادیم. در ادامه همین تحلیل بهاءاله در صفحه 47ایقان حکم اعدام و قتل سید باب را به علمای آن دوران نسبت می دهد که بدون سوال وجواب یکباره حکم بر کفر و قتل او نمودندو خلاصه مثل همه دوره های انبیای گذشته دراین دوره نیزسید باب ، قربانی دست علما شد. 

این تحلیل نویسنده ایقان کاملانادرست است و ما در این قسمت به نقد آن می پردازیم :

1 – به گزارش کتب تاریخی بهائی چندین مجلس بین علما و باب در شیراز و اصفهان و تبریزمنعقد گردید و مذاکرات ومباحثات متعددی بین آنها رد وبدل شدو سوال هایی از ناحیه علما مطرح شده که سید باب هم به آنها پاسخ گفته و نهایتا به هیچگونه حکم اعدام وقتلی از طرف علما منجر نشده است و این تحلیل ایقان هیچ مستند تاریخی حتی درکتابهای تاریخی خود بهائیان مثل تلخیص تاریخ نبیل و کشف الغطاءندارد و کاملا نادرست است.

2– تحلیل علما پس از گفتگو و سوال وجواب با سید باب از شخصیت او یک” انسان آشفته فکر و متلون و مخبط” بوده که چرندیاتی به هم بافته و ادعاهای گزافی نموده که وقتی در تنگنای بحث علمی قرار می گرفته فورا مطلب را تغییر می داده وبر گوینده آن لاطائلات لعن نموده و گفتار خود را تاویل و تحریف نموده یا بکلی انکار کرده از گفتن آنهااستغفار می نموده است. 

برای نمونه داستان ادعای بابیت امام زمان توسط باب درشیرازواعتراض مردم و جنجال و اضطراب درشهر و دخالت حکومت وقت برای خاموش کردن آشوب و توبه نمودن او برمنبر مسجد وکیل شیراز و تبری جستنش از ادعای بابیت رادر کتاب تلخیص تاریخ نبیل در صفحات 130 به بعد می توان مطالعه کرد.در ص141میگوید:

“حضرت باب رو به جمعیت کرده فرمودند لعنت خدا بر کسی که مرا وکیل امام غائب بداند لعنت خدا بر کسی که مرا باب امام غائب بداند..”!

در همین کتاب ص320 در ذکر مجلس ولیعهدباسید باب وقتی ادعای قائمیت خود را مطرح می کند بعد از چند سوال و جواب از همه ادعاهایش برگشته با دستخط خودش برایناصرالدین شاه توبه نامه نوشت و ارسال داشت که متن آن را میرزا ابو الفضل گلپایگانی درکتابش آورده است.به همین خاطر علما او را نادان مخبط و متلون تشخیص داده( که گاهی ادعای بابیت وگاهی ادعای قائمیت و گاهی ادعای رسالت وگاهی ادعای الوهیت نموده و بعد هم توبه کرده و برخودش لعنت فرستاده ) لذا حکم به قتل او ندادند وشایسته تنبیه وتعزیرش شمردندواورا به محبس چهریق برگرداندند. پس علما نقشی در حکم قتل باب نداشته برعکس بخاطر نادانی و تلون و توبه تعزیرش نمودند لذا تحلیل ایقان به تصریح این کتب درست نیست.

3 – حکم اعدام باب توسط دولت صادر شدآن هم برای آرامش و رفع آشوب در کشور،زیرا باب برای زمینه سازی آمدن قائم به همه مریدانش دستور اکید جنگ وقتال داده در کتاب” تفسیر سوره یو سف”اش چند سوره جهاد و چند سوره قتال داردودرمتجاوز از هشتاد آیه امر به قتال کرده و پیاپی دستور رزم و آدمکشی به پیروانش داده همچنین در کتاب بیان فارسی هم همین دستورات قتل و کشتار عمومی را داشته وگفته” سلطان” بیان باید هر کسی را که بابی نیست بکشد.به همین خاطر پیروان او درچند نقطه کشور(زنجان و نیریز و قلعه طبرسی )جنگ و خونریزی راه انداخته موجب کشته شدن تعدادزیادی از بابیه و مسلمین شدند و فساد و آشوب رو به تزاید بود لذا دولت حکم به اعدام او داد تا مملکت آرام شودومردم از آشوب مفسدین آسوده گردند که موید براین موضوع فصل 23 مختصر تاریخ نبیل ص 536 می باشد که محققین می توانندمراجعه نمایند.وقتی این تحلیل نویسنده ایقان غلط از آب در می آید تمام مقدمات وموخراتی هم که بر آن تحلیل بنا شده بنیانش بر آب خواهد بود.

تروریسم در عراق!(1)

حتما از عنوان این قسمت شگفت زده شده اید و حق دارید!ظاهرا این عنوان، نه با ایقان پژوهی تناسب دارد و نه با اصول و مقررات سایت.اما مطمئن باشید از اصول تخطی نشده است. با ما همراهی کنید تا پرده از رازی بزرگ در ایقان برداشته شود که به تازگی برای ما مکشوف شده است.

پیش ترادعای بهاءاله را در مورد” سطوت” ظهور جدید مورد ارز یابی قرار داده بودیم و نکاتی را در نقد آن نگاشته بودیم اما با مطالعه شواهد و قرائن تاریخی دیگرنکته جدیدی بر مامکشوف گردید که بسیار مهم،عمیق، تفکر برانگیز و قابل توجه است و آن موضوع تروریسم ایجاد شده توسط بابیان به سر کردگی بهاءاله در روز گار حضورشان در عراق است که بهاءاله از آن در کتاب ایقان با عنوان” سطوت الهی ” یاد می کند یعنی اکنون ظهورجدید آن چنان قدرتمند شده به نوعی که از هیمنه وسطوت آن همگان در این ایام به ناچارمجبورند خود را بابی و معتقد به این ظهور بنامند و براین امر هم خدا راشکر می کند ! (ایقان – ص 48 س 12)

بهاءاله خواهری دارد به نام “عزیه خانم” که بابی بوده است و با جمع تبعیدشدگان بابی به عراق ، به آنجا آمده و همچون دیگر بابیان تحت رهبری برادرش میرزا یحیی صبح ازل- رهبر بلا منازع بابیان – در آن دیار روزگار می گذرانده است.او زنی بوده با اطلاع و نویسنده ای توانا (که گفتیم همه فرزندان میرزا عباس نوریاز جمله بها و ازل و عزیه تحت تر بیت و آموزش پدرشان که منشی در بار بوده انشاء وترسل را به خوبی از پدرآموخته بودند ) که وقایع دوران حضورشان در عراق را به خوبی به نگارش در آورده است وکتاب او متن مستند مهمی در مورد آن برهه تاریخ بابیه بشمار میرود. پس از بالا گرفتن اختلاف ازلیان و بهائیان و آشوب ها و زد وخوردهای آنها که منجر به اخراجشان از عراق می شود ، عبد البها از عکا به عمه اش عزیه خانم نامه ای می نویسد( که بعد ها نزدبهائیان به” لوح عمه ” معروف می شود )و در آن نامه اورا به پذیرش امر بها ءاله دعوت می کند(این نامه در کتاب مکاتیب عبدالبها مجلد دوم در چهارده صفحه آمده است ).

پس از آن عمه خانم در پاسخ به نامه عبدالبها ، رساله مهمی می نوبسدبه نام ” تنبیه النائمین” در 141 صفحه که از اسناد مهم بابیه به شمار می رود و توسط خودآنان چاپ شده است که از حقایق تاریخی مهمی که در آن دوران اتفاق افتاده پرده برمیدارد و از اسناد منحصر به فرد تاریخی برای پژوهشگران حوزه بابیت و بهائیت بشمارمیرود. اودر آن کتاب به تصریح تمام از ریاست طلبی برادرش بهاءاله سخن می گوید که بایارانش در دو سه سال آخر توقف در بغداد دست به ترور مخالفان خود و آدمکشی وخونریزی های قاسیانه و دزدی و خنجر زنی و قمه کشی و فساد و خلاف کاری میزده اند و رعب و وحشت عجیبی در تمام شهر ایجاد کرده بودند.( عبد البها نیز در کتاب مکاتیب به این رعب و ترس و وحشت تصریح نموده از آن به زلزله یاد می کند که بعدا به آن اشاره خواهیم کرد) به نوعی که حتی بعضی بابیان معتقد از رفتار آنها منزجر شده بخاطراین افعال زشت از دین بیان برگشته و این شعر را در محافل و مجالسشان در موردمیرزاحسینعلی بهاءاله می خواندند : 

اگر حسینعلی ، مظهر حسین علی است هزاررحمت حق بر روان پاک یزید !!

{عین متن کتاب خواهر بهاءاله : تنبیه النائمین (بیدار کردن خوابیدگان)ص 15 }

دنباله این مو ضوع را با ارائه شواهد افزونتر بحث ، در قسمت بعدی ادامه می دهیم با ماهمراه باشید.

 

تروریسم در عراق!! (2)

عزیه خانم خواهر بهاءاله و عمه عبد البها در مورد ریاست طلبی برادرش بهاءاله دراواخرایام حضور در عراق و ترور ها و خونریزی های او و یارانش در آنجا در رساله تنبیه النائمین این چنین گزارش می کند :

“جمع آوری بعضی از قلاش و اوباش های ولایات ایران وجسته گریخته های آنسامان را که در هیچ زمان به هیچ مذهبی داخل نشده و به هیچ پیغمبری ایمان نیاورده وبغیر از مال مردم بردن به شغلی نشتافته با آن ادعای حسینی کردن اشرار” شمرکردار”را به دور خود جمع نمودنداز هرنفسی که غیر از رضای خاطر ایشان نفس بر آمدکوبیدند واز هر حلقی که بغیر از خضوع به ایشان حرفی بیرون آمد بریدند ودر هر دلی که دراو سوای محبت ایشان بود شکافتند.اصحاب طبقه اول که اسامی شان مذکور شد {قبلااسامی چند نفر از آنان مثل جناب حاج سید محمد اصفهانی و جناب حاج سید جوادطباطبائی حکیم کربلا ئی و ملا محمد جعفر کاشی و آخوند ملا رجبعلی ومتولی باشی قمی را ذکر می نماید )از خوف آن جلادان خونخوار به عزم زیارت اعتاب شریفه به جانب کربلا و نجف و برخی به اطراف دیگر هزیمت نمودند.سید اسمعیل اصفهانی را سر بریدندو حاجی میرزا احمد کاشی را شکم دریدند.آقا ابوالقاسم کاشی را کشته در دجله انداختند. سید احمد را به پیشدو کارش را ساختند.میرزا رضا خالوی حاجی سیدمحمد رامغز سرش را به سنگ پراکندند و میرزا علی را پهلویش را دریده به شاهراه عدمش راندندو غیر از این اشخاص جمعی دیگر را در شب تار کشته اجساد آنها را به دجله انداختند وبعضی را روز روشن در میان بازار حراج با خنجر و قمه پاره پاره کردند چنانچه بعضی ازمومنین و معتقدین را ،این حرکات فاسخ اعتقاد و ناسخ اعتماد گردید بواسطه این افعال زشت و خلاف کاری ها از دین بیان عدول کرده و این بیت را انشاءنموده در محافل می خواندند و می خندیدند :اگر حسینعلی ،مظهر حسین علی است هزار رحمت حق برروان پاک یزیدو می گفتند ما هر چه شنیده بودیم حسین مظلوم بوده است نه ظالم ! (همان. ص 15)

*****************

او سپس در پاسخ قسمت دیگری از نامه برادر زاده اش (عبد البها ) می گوید:

“جناب ابوی(یعنی بهاءاله که پدر عبد البهاء باشد) کاری کردند بخلاف دیدن ومشی انبیا و حکم خدا که فرموده “و قولوا قولا لینا ” . اشراری که خود را منسوب به این طایفه کرده و بی دین و لامذهب صرف بوده چون سید ببر کاشی و شاه میرزای کاشی ،اغوا نموده علاوه بر قتل آن مظلو مین که از مومنین بیان شهید کردند اراده به قتل ملاآقای در بندی کرده که اورا کشته اموال او را ببرند و این حرکت زشت چون تیر انداختن به شاه ایران سبب اختلال حال و اغتشاش امر قاطبه بیا نیین و اسباب تحیر بلکه موجب تنفراغلبی از علماء بزرگ گردیده که کسی را که برهانی باهر و بینه ای بین در دست است شایسته نیست که فساد و فتنه آغازد و خود را مورد توبیخ عارف و عامی سازد.(همان .ص 54 )

******************

عزیه خانم در قسمت دیگری از رساله اش ، اشاره به عبارتی از عبد البها که گفته “مقامات هر کسی از روش وسلوک او واضح و مشهود گردد” می نویسد:

“اینکه نوشته اید مقامات هر نفوسی از روش و سلوک او واضح و مشهود گردد، روش و سلوکی که عند الله مرضی و محبوب باشد ندانستم کدام بود (؟!) : معارضه بانقطه بیان و مخالفت با کتاب و سنت و حکم به قتل جمعی از ادلاء بیان چون جناب حاجی سید محمد اصفهانی و غیره درعکا ودر کربلا چون ملا رجبعلی قهیر و برادرش و درکاظمین مثل میرزا بزرگ کرمانشاهی ودر عکا جمعی از مومنین دیگر …احدی را نبایدمحزون نماید چه جای آنکه با کمال قساوت قلب ، حکم به قتل چنین بزرگواران نماید : من قتل نفسا متعمدا فجزائه جهنم به گمان اینکه بواسطه قتل این نفوس مقدسه انوار الهی خاموش و عهدی که بسته اند فراموش خواهد شد .روش و سلوکی غیر از عوام فریفتن وخواص کشتن و انکار حق کردن و دعوی ناحق نمودن و… شرب دخان کردن و فتوی به ملاهی و مناهی دادن و صراحه دروغ گفتن و تهمت زدن و افترا بستن و اسمش را پلتیک الهی گذاردن و نسبت کذب به نقطه بیان دادن ،سلوک و روشی دیگر دیده و شنیده نشده…” (همان ص 63 )

************************

از همه جالب تر آنکه عبد البها سخنان عمه اش را در مورد تروریسم و قتل و غارت بابیان درعراق به سر کردگی پدرش را انکار نمی کند بلکه به نوعی آن را تایید نموده و با این عبارت از آن یاد می نماید:

“زلزله در ارکان عراق انداخت و اهل نفاق (منظورش بابیان طرفدار ازل ومخالف بهاءاله است ) را همیشه خائف و هراسان داشت.سطو تش(مقایسه کنید کلمه”سطوت” در سخن عبد البها را با کلمه” سطوت” به کار رفته در ایقان توسط بهاءاله) چنان درعروق و اعصاب نفوذ نموده بود که نفسی در کربلا و نجف در نیمه شب جرات مذمت نمی نمود و جسارت بر شناعت نمی کرد تا آنکه کل طوائف و ملل متفق شدند و پای دول درمیان آمداز عراق به مدینه کبیره( اسلامبول )هجرت شد.(مکاتیب جلد دوم 177 ).

این است دین مدعی وحدت عالم انسانی و صلح و محبت و …که کارش را با ترور و قتل وفساد و خونریزی آغاز نموده است به اعتراف کتابهای خودشان و شاهدان واقعه ازنزدیکترین خویشاوند انشان !! ( مطلب ادامه دارد)

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

یک × دو =